تاریخ : دوشنبه, ۲۶ آبان , ۱۴۰۴ Monday, 17 November , 2025

 یاد فرهاد مهراد/ قاصدِ میلیون‌ها لبخند در تابستان

  • کد خبر : 32396
  • ۰۹ شهریور ۱۴۰۴ - ۱۴:۳۶
 یاد فرهاد مهراد/ قاصدِ میلیون‌ها لبخند در تابستان

در یکی از آخرین گفتگوهایش، وقتی از فرهاد مهراد درباره دلیل سکوت طولانی‌اش پرسیدند، با شوخ‌طبعی پاسخ داد که زبانش را موش خورده است. اما در ادامه دلیل این سکوت را این‌گونه توضیح داد که در دوره پس از انقلاب، موسیقی که او آموخته و با آن شناخته شده بود، جایی برای ابراز وجود نداشت. […]

در یکی از آخرین گفتگوهایش، وقتی از فرهاد مهراد درباره دلیل سکوت طولانی‌اش پرسیدند، با شوخ‌طبعی پاسخ داد که زبانش را موش خورده است. اما در ادامه دلیل این سکوت را این‌گونه توضیح داد که در دوره پس از انقلاب، موسیقی که او آموخته و با آن شناخته شده بود، جایی برای ابراز وجود نداشت. این پاسخی تلخ از جانب کسی بود که بنیان‌گذار ترانه نوین فارسی و سبک جدیدی در موسیقی به شمار می‌رفت و متاسفانه پس از انقلاب سال‌ها به حاشیه رانده شد، در حالی که در اوایل پیروزی انقلاب با آهنگ “والا پیام‌دار” (وحدت) همراهی کرده و مورد استقبال قرار گرفته بود.

فرهاد در خانواده‌ای مذهبی رشد کرده بود. پدرش از کارمندان عالی‌رتبه سفارت ایران در عراق بود و موسیقی او را از مسیر دین و عبادت دور نساخته بود. او در ابتدای آهنگ “والا پیام‌دار” عبارت معروف “الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع‌الظلم” را با چنان مهارتی اجرا کرد که هر اهل موسیقی عربی را به تحسین وامی‌داشت.

فرهاد به خوبی گیتار و پیانو می‌نواخت و قطعاتی از هنرمندان بزرگی چون ری چارلز و بیتلز را با صدای آرام خود بازخوانی می‌کرد. با این حال، خود را نوازنده حرفه‌ای نمی‌دانست و تاکید داشت که ساز را تنها برای همراهی با آوازش می‌نوازد. او فردی گزیده‌کار بود و برای کسب درآمد یا در مهمانی‌ها و عروسی‌ها نمی‌خواند. حتی درآمد حاصل از خوانندگی را نیز صرف دوستان و همکارانش می‌کرد. برای او موسیقی فراتر از سرگرمی سطحی بود.

گفته می‌شود که او تا پایان عمر همان سیگار دانشجویی را دود می‌کرد که اگر گرگ هم آن را می‌کشید، خفه می‌شد، اما هرگز هنر خود را به پول نفروخت، در حالی که برخی افراد با مبالغ بسیار ناچیز، هرگونه آلودگی صوتی را به نام شعر و موسیقی به مردم عرضه می‌کردند.

از نظر اخلاقی نیز، فرهاد مهراد یکی از پاک‌دامن‌ترین هنرمندان تاریخ موسیقی ایران بود. او هرگز از چارچوب اخلاق خارج نشد و از روابط و حاشیه‌هایی که برخی هنرمندان درگیر آن بودند، فاصله می‌گرفت.

زمانی که در حدود چهل سالگی ازدواج کرد، یکی از زیباترین آهنگ‌های عاشقانه خود را پس از ازدواج خواند. هر کسی با او معاشرت داشت، بر این نکته تأکید می‌کرد که هرگز از زبان فرهاد سخنی مبنی بر غیبت، بدگویی یا چانه‌زنی بر سر دستمزد نشنیده است.

فرهاد پس از انقلاب، از طریق موسیقی با مردم ارتباط برقرار می‌کرد و درد دل‌های خود را بیان می‌نمود. او علاقه‌ای به نوشتن نداشت و جز مقاله‌ای که در حمایت از شهردار وقت نوشت، اثر مکتوب دیگری از او در دسترس نیست. با این حال، تسلط او بر کلام چنان بود که وقتی قطعه‌ای را به اشعار مهدی اخوان ثالث افزود، آن را به شکلی زیبا و هنرمندانه اجرا کرد که مورد پذیرش اهل ادب قرار گرفت.

با وجود گزیده‌کاری و سلامت اخلاقی، فرهاد سال‌ها از ابراز هنری خود محروم بود. سرانجام در دی ماه ۱۳۷۳، پس از گذشت سال‌ها از انقلاب، اجازه یافت در سینما “سپیده” (یا همان سینما دیانا) کنسرتی برگزار کند. اما زمانه، اثر خود را بر صدای رنجور و جسم نیمه‌جان او گذاشته بود.

او که از بیماری هپاتیت رنج می‌برد، کسانی را که برای دیدن جوانی او به سینما سپیده رفته بودند، شگفت‌زده کرد. مردی لاغر اندام با موهایی خاکستری و وقاری متناسب با سن خود، کمتر شباهتی به آن جوان خوش‌لباس و خوش‌چهره‌ای داشت که جوانان از سبک و استایلش تقلید می‌کردند.

مهراد از مصاحبه و گفتگو گریزان بود و علاقه‌ای به توضیح آثار هنری خود نداشت و از بند رسانه‌ها و شهرت رها بود، امری که در جوانی نیز نشان داده بود. او به مطالعه شعر و کتاب علاقه‌مند بود و از شاعران اسپانیایی مانند خوان رامون خیمنز و شاعرانی چون ناظم حکمت، اشعار برگزیده و بر روی آن‌ها آهنگ می‌ساخت، هرچند که فروتنانه خود را آهنگ‌ساز حرفه‌ای نمی‌دانست.

او معتقد بود هر آنچه لازم است بگوید، در اشعاری که برگزیده و اجرا کرده، گفته است و حرف تازه‌ای ندارد. گویی دنیا برایش به همان روز جمعه‌ای تبدیل شده بود که در یکی از آهنگ‌هایش به آن اشاره کرده بود و دیگر حرف تازه‌ای برایش نداشت.

او را پیشگام اجرای ترانه نوین فارسی می‌دانستند، اما با قاطعیت بیان می‌کرد که عارف قزوینی، سال‌ها پیش از او و همکارانش، مسائل اجتماعی را وارد ترانه فارسی کرده است و او خود را چاووش‌خوان ترانه نوین نمی‌دانست.

مانند همه هنرمندان بزرگ، فرهاد نیز از حساسیتی قوی برخوردار بود. در آهنگ “برف”، گویی کل دهه شصت را به تصویر کشیده و آن را در لفاف ملودی‌ها و صدای خاص خود بازسازی کرده بود.

او می‌توانست آثار بیشتری خلق کند و به موسیقی جدی و به دور از حاشیه ایران بیفزاید، اما برخی محدودیت‌ها و کج‌سلیقگی‌ها باعث شد تا سال‌ها خانه‌نشین بماند و جامعه موسیقی و دوستداران هنرش را از بهره‌مندی محروم سازد.

در یکی از آهنگ‌هایش، گویی پنجاه و نه سال زندگی خود را از کودکی تا روزی که در شهری در فرانسه از دنیا رفت، با صدایی پر از خش و غم خلاصه کرده بود: “وقتی که بچه بودم آب و زمین و هوا بیشتر بود و جیرجیرک در خاموشی ماه آواز می‌خواند… وقتی که بچه بودم خوبی زنی بود که بوی سیگار می‌داد و اشک‌های درشتش از پشت عینک با قرآن می‌آمیخت… وقتی که بچه بودم غم بود اما کم بود…”

برای فرهاد در سال‌های آخر عمر، دیگر نه از آب و هوا خبری بود، نه جیرجیرکی که میل به خواندن داشته باشد و نه مادربزرگی که با صمیمیت فرشته‌گونه‌اش با گریه قرآن بخواند، در روزهایی که غم بود اما به اندازه امروز از هر سو نمی‌بارید.

فرهاد، که گویی از سرنوشت خود آگاه بود، در یکی از آهنگ‌هایش خوانده بود: “گرم و زنده، بر شن‌های تابستان زندگی را بدرود خواهم گفت تا قاصد میلیون‌ها لبخند گردم و تابستان مرا در بر خواهد گرفت و دریا دلش را خواهد گشود…”

و سرانجام در نهم شهریور ۱۳۸۱، در تابستانی گرم، دریا برای فرهاد مهراد، یکی از درخشان‌ترین هنرمندان عرصه موسیقی ایران‌زمین، گشوده شد و او در گورستان “تیه” در حومه پاریس، در آغوش دریا آرام گرفت.

لینک کوتاه : https://akhbarjahan.news/?p=32396
 

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.