به گزارش وبسایت اخبار جهان به نقل از اطلاعات آنلاین، در سال ۱۳۴۳ نمونههایی از زندگی سالمندان با ویژگیهای جالب منتشر شده است.
پیرزن ماسهخوار
روزنامه کیهان در تاریخ ۵ خرداد ۱۳۴۳، در صفحه ۷ خود خبری درباره یک پیرزن منتشر کرد که هر روز مقداری ماسه میخورد. بر اساس این گزارش، این زن که ۳۰ سال به گدایی مشغول بود، ادعا میکرد در این مدت بیش از ۶۰ هزار تومان درآمد داشته است. این مبلغ در سال ۱۳۴۳، تقریبا معادل ۲ میلیارد تومان در سال ۱۴۰۴ است. او که اهل خرمشهر بود، به «زهرا ماسهخوار» شهرت داشت.
او دلیل گدایی خود را تنهایی و بیکسی عنوان کرده و گفته بود: «بعد از سی سال گدایی میفهمم که نان گدایی زیر دندانم مزه کرده و نمیتوانم دست از گدایی بردارم.»
هنگامی که زهرا با خبرنگار کیهان صحبت میکرد، از کیسهای که بر دوش داشت، مشتی ماسه برداشت و در دهانش گذاشت. خبرنگار از او پرسید: «این چیست که میخوری؟» و او پاسخ داد: «ماسه است. من ماسه را خیلی دوست دارم، برای همین به من میگویند زهرا ماسهخوار.»
این پیرزن که به خوردن ماسه عادت کرده بود، طی ۳۰ سال تکدیگری ۶۰ هزار تومان کسب کرده بود و هزینه روزانهاش ۲ تومان بود. او در ازای دریافت یک سکه دو ریالی، حاضر بود برای دیگران ماسه بخورد.
پیرزن ۱۰۰ ساله چشمپزشک
اخبار جهان در تاریخ ۹ شهریور ۱۳۴۳، در همان صفحه، گزارشی از پیرزن دیگری منتشر کرد. این زن ۱۰۰ ساله که هرگز ازدواج نکرده بود، صدها نفر را با دست خالی درمان کرده بود. در گزارش آمده است: «دست خود را آهسته به پشت پلک چشم بیماران میکشد و احساس میکند که در چشم بیمار چیزی هست یا نیست و بعد با یک تکه پارچه و به کمک زبانش شیئی را که به چشم بیمار رفته بیرون میکشد. این پیرزن در آغاجاری زندگی میکند و به حکیمباشی معروف است.»
خبرنگار اخبار جهان از مسجدسلیمان گزارش داد که این پیرزن نیز مانند زهرا ماسهخوار، تمام عمر تنها زندگی کرده و خود را وقف کارش کرده بود. او برای اینکه در کارش وقفهای ایجاد نشود، ازدواج نکرده بود. نام او نیز زهرا بود و ۸۰ سال سابقه در خارج کردن اشیاء از چشم افراد داشت. هرگاه چیزی وارد چشم کسی میشد، زهرا حکیمباشی با لمس چشم و استفاده از یک تکه پارچه و زبانش، آن را در کمتر از نیم ساعت خارج میکرد.
زهرا تعریف کرده بود که یک بار کارگری را درمان کرده که به دلیل مشکل چشم، دو ماه در مسجدسلیمان و مدتی در تهران بستری شده بود اما نتیجهای نگرفته بود. این کارگر پس از مراجعه به زهرا، ظرف ۱۰ دقیقه با روش او درمان شد و تکهای آهن از چشمش خارج گردید. در آن دوران، روزنامهها با انتشار چنین اخباری، در کنار مطالب سیاسی و اقتصادی، برای مخاطبان خود سرگرمی نیز فراهم میکردند.
راهپیمایی ۱۰۰۰ کیلومتری پدر ۱۲۵ ساله و پسر ۷۰ ساله
پدر و پسری اهل روستای بشاگرد میناب، که مجموع سن آنها به حدود ۲۰۰ سال میرسید، به دفتر روزنامه کیهان در شیراز دعوت شدند. این گزارش که در تاریخ ۹ شهریور ۱۳۴۳ در صفحه ۷ منتشر شد، دلیل راهپیمایی ۱۰۰۰ کیلومتری (معادل ۱۵۰ فرسخ) آنها در مدت ۶ شبانهروز را جویا شده بود.
این پدر ۱۲۵ ساله و پسر ۷۵ سالهاش که شغلشان کشاورزی و پرورش نخل بود، در دفتر اخبار جهان از دیدن امکانات جدید شگفتزده شدند. پسر به مدت ۲ ماه به پادرد مبتلا شده و کف پایش شکاف برداشته بود که به تشخیص اهالی، سیاهزخم بود. پدر برای درمان پسرش، ابتدا به میناب و سپس به شیراز سفر کرده بود. او با مهربانی به فرزندش نگاه کرد و گفت: «فرزند همیشه عزیز است، حتی اگر ۷۰ ساله باشد. دیگران پسرم را به صورت پیرمرد ۷۰ ساله نگاه میکنند ولی او برای من پسر است، پسری که احتیاج به محبت من دارد و نیازمند کمک من است.»
خبرنگار از شیراز نوشت که آنها در طول ۶ شبانهروز، بخشی از مسیر را با خودروهای عبوری و بخشی را پیاده طی کرده بودند تا پسر را درمان کنند. پدر و پسر هر کدام ۶ فرزند داشتند. کوچکترین فرزند پدر ۳۰ ساله و کوچکترین فرزند پسر ۵ ساله بود. پدر دو بار ازدواج کرده بود که همسر اولش فوت کرده و همسر دومش در قید حیات بود، اما پسر فقط یک بار ازدواج کرده بود. پدر دندانی در دهان نداشت، اما پسر ۷۰ سالهاش دندانهای خود را حفظ کرده بود.
منبع: اطلاعات آنلاین



























