تاریخ : دوشنبه, ۲۶ آبان , ۱۴۰۴ Monday, 17 November , 2025

ادامه میهمانی غدیر: خانواده ساداتی در بهشت؛ 16 روز طول کشید تا پیکرها شناسایی شدند

  • کد خبر : 24459
  • ۲۶ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۲:۰۸
ادامه میهمانی غدیر: خانواده ساداتی در بهشت؛ 16 روز طول کشید تا پیکرها شناسایی شدند

خبرگزاری اخبار جهان منتشر کرده است ادامه میهمانی غدیر خانواده ساداتی ارمکی در بهشت/ ۱۶ روز طول کشید تا پیکرها را شناسایی کردند در گفت‌وگوی بلند و صمیمانه‌ای که از فاطمه مقیمی، خواهرِ شهید حمید مقیمی و ربابه عزیزی، بازمانده خانواده ساداتی ارمکی انجام شده، روایتِ تلخِ روزهای پس از حمله‌ای که خانه پدری را […]

خبرگزاری اخبار جهان منتشر کرده است

ادامه میهمانی غدیر خانواده ساداتی ارمکی در بهشت/ ۱۶ روز طول کشید تا پیکرها را شناسایی کردند

در گفت‌وگوی بلند و صمیمانه‌ای که از فاطمه مقیمی، خواهرِ شهید حمید مقیمی و ربابه عزیزی، بازمانده خانواده ساداتی ارمکی انجام شده، روایتِ تلخِ روزهای پس از حمله‌ای که خانه پدری را در نارمک به تلی از خاک بدل کرد، با جزئیاتی روشن می‌شود که نشان می‌دهد چگونه اعضای این خانواده در کنار هم می‌نشستند تا شاید مهرِ دوری از هم کم‌رنگ‌تر شود. این گزارش، روایتِ صاحب‌قصه با تکیه بر واقعیت‌های ثبت‌شده و گفت‌وگوهایِ پُر از احساس است که از دَهشتِ روزهای پس از واقعه تا مراسم تشییع باشکوه و یادگارهایی که از دل آوار سر برآوردند، نوشته شده است.

حادثه و آغازِ روزهای حیرت‌آور
داستان از روزهای پرتنشِ سحرگاه ۲۳ خرداد ۱۴۰۴ آغاز می‌شود. اعتراضِ شدید و انفجارهای حوالی نارمک، همزمان با عید غدیر، نخستین ضربه را بر قلبِ خانواده وارد کرد. فاطمه مقیمی می‌گوید تمامِ اعضای خانواده در آن روز ساعتی آرام در خانه داشتند و بعد از چند روزِ عادی، به عید غدیر رسیدند تا با هم بودن را جشن بگیرند. در همان روز، حضورِ همسرِ خواهریِ مقیمی، سید مصطفی ساداتی ارمکی، در کنار خانواده، به آن جمعِ پرنشاطِ سال‌های گذشته معنایِ ویژه‌ای می‌داد؛ اما ماهیتِ حادثه به سرعت روشن شد: صدای انفجار و ورودِ خبرهایی مبنی بر شهادت نزدیکان، چهرهٔ خانه را تغییر داد.

آخرین دیدار خانوادگی و تصمیمِ عاطفی
رویایِ عید غدیر با آخرین دیدارِ خانوادگیِ مقیمی‌ها همراه شد. روایتِ مقیمی از آن روز نشان می‌دهد که فاطمه با همسرش و فرزندانِ خواهرش در خانهٔ مادرشوهرشان حضور داشتند و گفت‌وگو از همکارانِ شهیدِ سید مصطفی ساداتی ارمکی، از همان روزِ عیدِ غدیر، بخشی از دیالوگ‌ها شد. آن روز، فرزندِ کوچکِِ سید مصطفی رویِ زمینِ خانه بود و دیدارِ معنویِ خانواده؛ اما شبِ همان روز، افزایشِ نگرانی‌ها آغاز شد. مادرِ مقیمی، که به راهپیمایی عید غدیر علاقه داشت، تصمیم گرفت به دلیلِ برگزاریِ راهپیمایی، در خانه بماند تا به موقع به صحنه‌های شریک زندگی‌اش برسد.

بازگشتِ ناگهانیِ آقا سید مصطفی و آخرین تماس‌ها
پس از آن روز، عصرِ همان شنبه، آقا سید مصطفی دوباره به محل کار فراخوانده شد و به تنهایی رفت. خانواده تا شب در خانهٔ همسرِ سید مصطفی ماندند و نیمه‌های شب، یکی از بستگانِ آنها آن‌ها را به خانهٔ پدری آورد. ساعتِ دقیقِ وقوعِ حادثه هنوز از زبانِ همسایگان و فروشنده‌های محل برداشت می‌شود، اما روشن است که حادثه در همان شبِ عیدِ غدیر اتفاق افتاد و تا ساعاتِ پایانیِ شب، هنوز پیکرهایِ برخی از اعضایِ خانواده پیدا نشده بود.

صبحِ حادثه و آغازِ جدالِ خواب و واقعیت
صبحِ فردایِ حادثه، وقتی خبرِ اصابتِ موشک به خیابانِ اولیایی نارمک منتشر شد، زندگیِ فاطمه و تمامیِ اعضایِ خانواده به یک رویایِ تلخ تبدیل شد. با وجودِ هشدارها و تماس‌هایِ مکررِ اطرافیان، همسرِ مقیمی از او می‌خواست تا آرام باشد و به مرورِ اتفاقات بنگرد. اما انتظارِ دوباره برای یافتنِ عزیزان، به سرعت به حسِ واقعیت بدل می‌شود. با ورودِ همسایه‌ها و نزدیکان، خانه پر از سکوتِ سنگین شد و اکنون دیگر هیچ‌کس نمی‌دانست که آینده چگونه خواهد بود.

جست‌وجوی طولانی برای تایید هویتِ پیکرها
پس از نخستین خبرها، جست‌وجو برای تأییدِ هویتِ پیکرها آغاز شد. اولین پیکرِ کشف‌شده مادرِ گرامیِ مقیمی بود؛ مادری که با وقارِ همیشگی در خاطرها مانده بود. با وجود جروح و تورمِ پیکر، شناسایی از طریقِ شباهت‌هایِ صورت و نشانی‌هایِ مشخصِ وجودیِ او صورت گرفت. سپس پدر خانواده و دامادِشان یافت شدند؛ هر کدام با روایتِ خاصِ خود از آن روز، با استفاده از نشانه‌هایِ شخصیت و اشیایِ شخصیِ به جای مانده، هویت‌شان تأیید شد. در کنارِ این‌ها ریحانه سادات، دخترِ سید مصطفی، و فاطمه سادات، دخترِ فاطمه، و سیدعلی، پسرِ کوچکِ خانواده، یکی پس از دیگری شناسایی شدند. آنچه در این مدت بیش از هر چیز به چشم می‌آمد، صبرِ مادر بود که با وجودِ سختی‌ها، با امیدِ به پایانِ این جست‌وجو به زندگیِ جدید می‌نگریست.

گهوارهٔ کودکان؛ سمبلی از معراجِ شهدایِ کوچک
یکی از صحنه‌هایِ بارزِ این روزها، گهواره‌ای بود که پیکرِ کودکانِ شهید را در بر می‌گرفت. این گهواره، با آویزهایی از ماه و ستاره، تصویری از حضورِ کودکانِ شهید را در مراسمِ تشییع ترسیم می‌کرد. مردم با مشاهدهٔ این گهواره، به عمقِ فاجعه پی می‌بردند و اشک به چشم می‌آوردند. حضورِ کودکان، نمادی ازِ معنویتِ خانواده و قدرتِ مقاومتِ مردم در روزهایِ دشوارِ پس از حادثه شد.

تشییعِ باشکوه و پایانِ فاصلهٔ فراق
پس از پیدا شدنِ همهٔ پیکرها، تصمیم بر این شد که مراسمِ تشییعِ باشکوهی به صورتِ جمعی برگزار شود. روزِ شنبه، روزِ تشییع، جمعیّتِ میلیونی از سراسرِ شهر و کشور به یادِ شهدای اقتدار به راه افتادند. برای نخستین‌بار، کودکان نیز در تشییع حضور داشتند و یادگارهای خانواده‌ها را در آغوش می‌گرفتند. این تشییع، نه تنها یک مراسمِ وداع با اقوام و دوستان بود، بلکه به نمادی از پیوندِ عمیقِ انسان‌ها با عدالت و شهادت بدل شد. مقیمی با دیده‌ای پر از اشک، از لحظه‌ای می‌گوید که پدر و مادرِ خود و همهٔ شهدایِ خانواده را در آغوش کشیده است و این وداعِ جمعی را تجربه‌ای بی‌نظیر می‌داند.

یادگارها و معنایِ آن در زندگیِ روزمره
یادگارهای به‌جامانده از خانهٔ سه‌طبقهٔ پدری و مادری، بیش از هر چیز نشان ازِ زندگیِ ساده اما پربارِ این خانواده بود. چفیهٔ پدر، روسریِ مادر، سجاده‌ها و یادگاری‌های دیگر، همچنان بویِ روزهایِ گذشته را در خانه می‌نشانند. در میانِ این یادگارها، پلاکِ پدر، یادگارِ اعزامِ جنگِ هشت ساله، به عنوانِ نمادی ازِ پایبندی بهِ هدف‌هایِ بلندِ شهدا باقی مانده است. مقیمی می‌گوید هیچ‌چیزِ مادیِ دنیا را نمی‌تواند جایگزینِ حضورِ پدر و مادر در کنارِ فرزندان شود؛ با این وجود، یادگارهایِ پدر و مادری که عاشقِ فرزندان بودند، همچنان به عنوانِ ستونِ زندگیِ آنها باقی مانده‌اند.

پیامِ پایانی برای جوانان
در گفت‌وگو با مقیمی، پیامی برای نسلِ حاضر و آینده وجود دارد: قدر والدین را بدانید؛ حضورِ آنان در زندگیِ شما هرچند کوتاه باشد، ارزشِ والاتری از هر هدیه‌ای دارد. او از جوانانی می‌خواهد که به جایِ پشتِ سر گذاشتنِ والدین با فضایِ مجازی و سرگرمی‌ها، با آنها در تماس باشند، به آنها محبت کنند و قدرِ حضورِ آنان را بدانند. او همچنین از این می‌گوید که شب‌هایِ پس از حادثه مبارزهٔ درونیِ او با احساسِ فراق و آرزویِ بازگشتِ عزیزان است و تنها آرامشِ او از مسیرِ رهبرِ انقلاب و امیدِ ظهورِ امام زمان (عج) می‌گذرد.

آخرین نگاه‌ها و امید به آینده
این روایتِ طولانیِ ۵۰ روزی، با یادآوریِ اینکه هیچ‌کس در زندگی جایِ پدر و مادرِ خود را نمی‌گیرد، به پایان نمی‌رسد؛ بلکه به آغازِ یک مسیرِ تازه اشاره می‌کند. مسیرِ زندگی با یادآوریِ ارزشِ خانواده و عشقِ بی‌پایانِ والدین است که می‌تواند در دلِ هر فردی شعلهٔ اراده و صبری بی‌پایان روشن کند. مقیمی با آرزویی کهنه اما پایدار، از محالِ به واقعیت تبدیل‌شدنِ دوبارهٔ عشق و حضورِ خانواده در کنارِ هم می‌گوید و امید دارد که روزی در سایهٔ امنیتِ وطن و با ایمانِ عمیق به ظهورِ موعود، همهٔ چراغ‌هایِ خانه‌هایِ فروخته‌شده به دستِ دشمن دوباره روشن شوند.

این گزارش، بازتابِ واقعیِ دوبارهٔ انسانیتِ ایرانی است؛ روایتِ مادری که در برابرِ فاجعه، با صبر و عشقِ بی‌پایان، به فرزندانِش و به کشورِ خویش می‌نگرد تا از میهمانیِ دوبارهٔ دشمن در خانه‌هایِ مردم جلوگیری کند و نشان دهد که قدرتِ ایمان و پیوندِ خانوادگی می‌تواند از هر فاجعه‌ای عبور کند و انسان را به سویِ روشناییِ دوباره هدایت کند. این روایتِ دلِ زنانِ ایران و مردانِ وطن‌دوست است که در روزی آرامِ بهار، با یادِ شهیدانِ عزیزِ وطن، به زندگیِ تازه‌ای رو می‌آورند و به نسل‌های آینده می‌آموزند که قدر والدین را بدانند و به عشقِ خانواده و وطن بی‌پایان پایبند باشند.

لینک کوتاه : https://akhbarjahan.news/?p=24459
 

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.