به گزارش وبسایت اخبار جهان، محمدرضا تاجیک، استاد دانشگاه و نظریهپرداز سیاسی، در یادداشتی تحلیلی به بررسی وضعیت کنونی ایران و چالشهای پیش روی آن پرداخته است.
در تحلیلی از اسلاوی ژیژک دربارۀ فروپاشی نظم و نظام سوریه میخواندم: رژیم اسد بهسادگی مانند خانهای پوشالی فروریخت و پیروزی نصیب طرفی شد که حاضر بود برای هدفش بجنگد و بمیرد. این واقعیت که رژیم اسد در سطح جهانی مورد تنفر بود، بهطور کامل آنچه را که اتفاق افتاد توضیح نمیدهد. چرا مقاومت سکولارها در برابر اسد ناپدید شد و تنها بنیادگرایان مسلمان باقی ماندند که این روز را غنیمت در اختیار داشته باشند؟
همین سوال را میتوان در مورد افغانستان نیز مطرح کرد: چرا هزاران نفر حاضر بودند جان خود را برای فرار از کابل به خطر بیاندازند، اما برای جنگ با طالبان نه؟ مجموعهای از حقایق مشابه، میشل فوکو را در بازدید از ایران در سال ۱۹۷۹ مجذوب خود کرد. او، با دیدن ایثار و فداکاری انقلابیون ایران، شگفتزده شد.
فوکو تحت تأثیر قرار گرفت، زیرا انقلابیون ایران نسبت به بقای خودشان بیتفاوت بودند. پاتریک گامز توضیح میدهد که آنها به شکلی از «حقیقتگویی پارتیزانی و زورآزمایانه» متعهد بودند. انقلابیون ایران بهدنبال تغییری از طریق مبارزه و آزمون سخت بودند، برخلاف اشکال صلحآمیز، خنثیکننده و بههنجارسازندۀ قدرت مدرن غربی.
مفهوم حقیقت پارتیزانی
در توضیح بیشتر این حقیقت پارتیزانی، فوکو مینویسد: «اگر این سوژهای که از حق سخن میگوید، بیانکنندۀ حقیقت است، آن حقیقت دیگر حقیقت جهانشمول فیلسوفان نیست. این حقیقت به کلیت علاقهمند است تنها تا جایی که بتواند آن را یکجانبه ببیند، تحریف کند و از منظر خود آنرا بفهمد.»
نئولیبرالیسم و پایان ایدئولوژی
شاید یک پاسخ این باشد که ایدئولوژی نئولیبرالیسم غرب، ایدئولوژیِ پایانِ ایدئولوژی و پایانِ سیاست است. در نظم نئولیبرال، بدنهای رامشده و اذهان تودهای که نسخه مغزی آنها آپدیت آخرین بازارهای مالی است، اهمیت دارد. نئولیبرالیسم فردیتساز و تمامیتساز است.
سوژههای نئولیبرال اصلاً نه میتوانند جمعی و اجتماعی باشند و نه پیگیر سوژه آزادی و آزادیخواهی. بهگفتۀ میشل فوکو، سوژهای که مفهوم انتخاب را نمیداند اما در انتخاب هر آنچه میخواهد آزاد است، بهنوعی تحت انقیاد خشن نئولیبرالیسم قرار دارد.
بنیادگرایی دینی و بازگشت امر سیاسی
اما در کسوف و برهوتِ آننوع مشارکتِ جمعی که فوکو انتظار داشت بنیانی در بنیادگرایی دینی نداشته باشد، دین انحصار تعهد جمعی و ایثار را در اختیار گرفت. در همین شرایط است که شاهد ظهور دین بنیادگرایی هستیم: دینی که صرفاً سیاسی نیست؛ بلکه خود سیاست است.
در پرتو این تحلیل ژیژک، میخواهم به طرح این پرسشها خطر کنم که بر هویتهای مقاومت دینی چه گذشت که چون در/با قدرت شدند، دیگر هیچنوع جمعشدگی سیاسی را علیه خود نپذیرفتند؟
چالشهای پیش روی ایران
آنچه اهالی قدرت در ایران امروز نمیدانند یا نمیخواهند بدانند، دقیقا پاسخ همین پرسشهاست. از اینرو، با بیانی اسپینوزایی، کس نمیداند که بدنِ اجتماعی ایران امروز چه میتواند بکند. کس نمیداند که آستانۀ ایرانیبودن/ماندن ایرانیان کجاست.
منبع: انصاف نیوز



























