به گزارش وبسایت اخبار جهان به نقل از خبرگزاری خبرآنلاین، مظفرالدینشاه قاجار اولین سفر خود به فرنگ را در اواخر سال ۱۳۱۷ هجری قمری آغاز کرد. او شرح کامل این سفر را به صورت یادداشتهای روزانه نوشته است. در ادامه، بخشی از خاطرات روز چهارشنبه هشتم جمادیالآخر ۱۳۱۸ (برابر با یازدهم مهر ۱۲۷۹) که از سفرنامه نخست او برگرفته شده، ارائه میشود.
امروز صبح پس از نماز و صرف چای، به بررسی نامهها و اسناد پرداختم. صدراعظم تلگرافها و نامههایی را که از ایران رسیده بود، آورد و به اطلاع من رساند و دستورهای لازم در پاسخ به آنها صادر شد. سپس برای بازدید از مسجد ایاصوفیه و کاخ دلمهباغچه حرکت کردیم.
کالسکه آماده بود و به همراه صدراعظم و مهماندار، طرخانپاشا، ابتدا به ایاصوفیه رفتیم. این مکان در گذشته کلیسا بوده و در زمان قیصر قسطنطین، سیصد و بیست و پنج سال پس از میلاد حضرت مسیح (ع)، با چوب ساخته شده بود. پس از دو بار سوختن، در دوره سلطنت «یوسیانیوس»، معماران ماهر آن را با سنگ، آهک و آجر بازسازی کردند. این بنا در اثر زلزلههای شدید نیز دچار آسیبهایی شده بود و تا سال هشتصد و پنجاه و هفت هجری به عنوان کلیسا استفاده میشد تا اینکه سلطان محمد فاتح، استانبول را فتح و آن را به مسجد تبدیل کرد. از آن زمان، پادشاهان عثمانی بناهایی به آن افزودند و این مسجد بزرگ و باشکوه تا امروز با عظمت و استحکام باقی مانده است.
طول زیربنای مسجد ۲۶۹ قدم، عرض آن ۲۴۳ قدم و ارتفاع گنبد از سطح زمین ۱۸۸ قدم است. خادمان مسجد به بیشتر بازدیدکنندگان کفشی میدادند تا روی کفش خود بپوشند و وارد شوند. در این هنگام آیه «فاخلع نعلیک انک بالواد المقدس طوی» به یادم آمد. نکته جالب این است که با وجود اینکه اینجا کلیسا بوده، جهت محراب آن با قبله مسلمانان تفاوت چندانی ندارد. در مجموع، از دیدن این مسجد بسیار لذت بردیم.
پس از خروج از مسجد، چند عکس گرفتیم و سوار کالسکه شدیم. از پل بلندی که بین استانبول و منطقه «بیکاوغلی» قرار دارد و طول آن چهارصد و هفتاد و شش متر است، عبور کردیم. دولت روزانه سیصد و پنجاه لیره از عابران این پل عوارض دریافت میکند.
سپس به کاخ دلمهباغچه رفتیم که بنایی بسیار عالی و آراسته است. تالار بزرگ آن از تالار عمارت بهارستان که سپهسالار در تهران ساخته، بسیار بزرگتر است. تمام درهای کاخ به سمت دریا و تنگه بسفر باز میشود و منظره آن شباهت زیادی به هتلی دارد که در شهر اوستاند بلژیک در آن اقامت داشتیم.
نیم ساعت بعد از ظهر به اقامتگاه بازگشتیم و پس از ناهار و کمی استراحت، سلطان عثمانی پارچههای بسیار مرغوبی را که در کارخانههای خودشان بافته شده بود، به عنوان هدیه برای ما فرستاد. سلطان در این چند روز آنقدر محبت کرده که قابل توصیف نیست. پس از آن، مدتی به خواندن نامهها مشغول شدم و چون فردا باید استانبول را ترک کنیم، دستورهای لازم برای بستن بارها صادر شد.
یک ساعت به غروب مانده، ظهیرالدوله را فراخواندم و یک قمه مرصع به لعل از جواهرات قدیمی خزانه و یک تسبیح مروارید بسیار نفیس را به عنوان یادگاری سفرم به استانبول، توسط او برای سلطان فرستادم و خواستم سپاسگزاری فراوان ما را بابت محبتهایشان ابلاغ کند. او پس از بازگشت گفت که سلطان هدایا را با گرمی پذیرفته و پیام دوستی فرستاده است.
نیم ساعت پس از غروب، برای شام رسمی به کاخ مخصوص سلطان دعوت داشتیم. به همراه صدراعظم با کالسکه به آنجا رفتیم و سلطان جلوی پلهها از ما استقبال کرد. شام در همان مکانی صرف شد که شب اول حضور داشتیم، با این تفاوت که امشب تمام سفیران خارجی مقیم استانبول نیز دعوت شده بودند.
پس از شام، در اتاقی مخصوص با سلطان و با حضور صدراعظم به گفتگو نشستیم. سلطان پسران و برادرزادگان خود را که جوانانی تحصیلکرده و باادب بودند، یک به یک به ما معرفی کرد. امشب تمام شهر و ساختمانهای اطراف به شکلی ممتاز چراغانی شده بود و آتشبازی کاملی نیز برگزار شد که بسیار خوب و شبیه آتشبازیهای فرنگ بود. در پایان شب با سلطان وداع کرده و برای استراحت به اقامتگاه بازگشتیم.
منبع: مظفرالدینشاه قاجار، «سفرنامه فرنگستان، سفر اول»، تهران: شرق، چاپ دوم، ۱۳۶۳، صص ۲۲۷-۲۲۶.

























