به گزارش وبسایت اخبار جهان به نقل از خبرگزاری تسنیم، اشعار مولانا جلالالدین محمد بلخی، به تعبیر برخی، “زبان بیزبانی” و “قرآن به زبان پهلوی” است. سخنان او از زمان ملاقاتش با شمس تبریزی که او را از جایگاه فقاهت به وادی عشق کشاند، در دل شیفتگان جای گرفته و آتش بر هستی آنان زده است؛ هر کس به فراخور درک خود، همراه او شده و گمشدهاش را در دریای معنای او میجوید.
مولانا جلالالدین محمد بن بهاءالدین بلخی در ششم ربیعالاول سال 604 هجری قمری در بلخ متولد شد. شهرت او به “رومی” و “مولانا روم” به دلیل اقامت طولانیاش در قونیه است، جایی که مدفن او نیز هست. با این حال، او همواره خود را از مردم خراسان دانسته و به شهر خود عشق میورزید. پدر مولانا، محمد بن حسین خطیبی، معروف به “بهاءالدین ولد” و ملقب به “سلطان العلماء”، از بزرگان و دانشمندان زمان خود بود.
بهاءالدین ولد به عنوان یکی از بزرگان صوفیه، از اقبال فراوانی برخوردار بود، اما همین امر موجب نگرانی سلطان محمد خوارزمشاه، حاکم وقت، شد و او را ناچار به هجرت از وطن کرد.
روایت است که پس از ترک بلخ، در نیشابور، ملاقاتی بین او و شیخ فریدالدین عطار نیشابوری رخ داد. در آن زمان، جلالالدین کودک بود، اما شیخ عطار کتاب اسرارنامه خود را به او هدیه داد و به بهاءالدین ولد گفت: “زود باشد که این پسر تو آتش در سوختگان عالم زند”.
پس از درگذشت پدر، جلالالدین جوان مدتی در حلب و شام به تحصیل و خودسازی پرداخت و پس از حدود هفت سال، به قونیه، محل استقرار خانوادهاش، بازگشت. مولانا حدود پنج سال به تدریس و ارشاد پرداخت و مجلس او، به گفته دولتشاه سمرقندی، بیش از 400 مستمع و طلبه داشت.
مهمترین نقطه عطف زندگی مولوی، ملاقات با شمس تبریزی بود؛ دیداری که او را از مدرسه به خانقاه کشاند. این تصمیم به مذاق شاگردان خوش نیامد و به آزار و اذیت شمس منجر شد. در سال 645 هجری قمری، شمس تبریزی در اثر همین آزارها به طور ناگهانی غایب شد؛ اتفاقی که تأثیر عمیقی بر مولانا گذاشت و نمونههایی از آن در اشعارش مشهود است.
مولانا سرانجام در پنجم جمادیالاول سال 672 هجری قمری دار فانی را وداع گفت. مراسم تشییع او بازتابی از اندیشههایش بود؛ گفته میشود در آن روز تمامی مسلمانان، یهودیان و مسیحیان شهر در خاکسپاری او شرکت کردند.
از او آثار متعددی به یادگار مانده است که پس از گذشت قرنها همچنان مورد توجه قرار دارند. “مثنوی معنوی” مشهورترین اثر اوست که ریشه در آیات الهی و حکمت دارد؛ اثری که چندان پایبند به قوانین شعری نیست و سخن، بستری برای انتقال معنا است. مولوی با الهام از سبک قرآن کریم، معنای مد نظر خود را در قالب تمثیل و حکایتهای متعدد ارائه کرده تا مخاطب با هر زبان و سطح اجتماعی، آن را دریابد.
اشعار مثنوی، با وجود گوناگونی مفاهیم و موضوعات، در یک نکته مشترک هستند: آرامش درونی انسان و پررنگتر شدن بعد معنوی در زندگی او. مولوی معتقد است تا انسان در درون خود به صلح نرسد، در بیرون نیز رنگ صلح و آرامش را نخواهد دید. سخنان او در دنیای پرهیاهوی امروز، همچون آبی است بر آتش جانهای خسته.
امیراسماعیل آذر، پژوهشگر و استاد زبان و ادبیات فارسی، در گفتوگو با خبرگزاری تسنیم با تأکید بر شهرت جهانی مولوی گفت: حدود 15 سال پیش، کلمن بارکس، شاعر و مترجم آمریکایی، ترجمهای جدید از مثنوی ارائه کرد که در غرب با استقبال روبرو شد. ترجمه بارکس برداشتی از ترجمه آربری از مثنوی بود. از آنجا که ترجمه آربری دشوار بود، ترجمه بارکس با فروش 13 میلیون نسخه، مثنوی را بار دیگر در غرب مطرح کرد.
آذر در پاسخ به چرایی این استقبال گفت: انسان امروز در حصاری است که خود نمیفهمد و این محدودیت برای او نگرانی و تشویش به همراه دارد.
آذر با بیان اینکه “مولوی انسان محدود را به نامحدود وصل کرد” افزود: با این درک، انسان نفس راحتی میکشد و میفهمد که تنها نیست. همه رنجها از محدودیت ناشی میشود.
این استاد دانشگاه با بیان اینکه “مولوی انسان محدود را مضافالیه نامحدود کرد”، یادآور شد: او رنج انسان را در محدود بودن دانست.
به گفته آذر، این نوع نگاه در ابیات عطار نیز دیده میشود.
آذر با اشاره به تأثیر کلام مولوی بر انسان در اعصار مختلف، جانمایه سخن او را تلاش برای رساندن انسان به خدا دانست و تأکید کرد: این هنر مولوی است که آن را با شگردهای مختلف از جمله داستان و تمثیل، انجام داده است.
منبع : خبرگزاری تسنیم



























