به گزارش وبسایت اخبار جهان به نقل از هممیهن، دختران بلوچ روستای رمین و کنارک چابهار، سالهاست که رویای دلفین شدن را در سر میپرورانند؛ رویایی که با تلاش و پشتکار، رنگ واقعیت به خود گرفته است.
آیا تا به حال تماشاگر رقص دلفینها بر پهنه اقیانوس بودهاید؟ همان موجودات بازیگوشی که با حرکات آکروباتیک خود، آسمان و دریا را به هم پیوند میزنند و با شادمانی در آبهای نیلگون غوطه میخورند. عابده، نوشین، نوشا، خدیجه و ونوس، دخترانی از خطه جنوب، همواره آرزو داشتهاند که مانند دلفینها، آزاد و رها، در پهنه دریا به جست و خیز بپردازند. این دختران، از بدو تولد، ساحل را خانه خود میدانند و در میان امواج بیکران، دلفینهایی را میبینند که با لبخند، مشغول بازی و شنا هستند. دلفینهایی که در دستههای منظم، با سرعت و هماهنگی، دل دریا را میشکافند و پیش میروند.
دختران بلوچ روستای رَمین و کنارک چابهار نیز، رویایی مشابه در سر دارند. آنها آرزو میکنند که بتوانند در قالب یک تیم منسجم، با لباسهای متحدالشکل، بر روی امواج ساحلی بالا و پایین بروند و به یکدیگر لبخند بزنند. آنها میخواهند مدام به جلو حرکت کنند، پیشرفت کنند و در نهایت، به یک تیم بزرگ و قدرتمند تبدیل شوند که بر روی موجهای طلایی و منحصر به فرد جنوب شرق ایران، یعنی بلوچستان، این عروس دریاهای جنوب، خودنمایی کند.
هشت سال پیش، هنگامی که مریم قدمی برای اولین بار قدم به روستای رمین گذاشت، عابده، نوشین، نوشا، خدیجه، ونوس و دیگر دختران روستا را دید که با لباسهای رنگارنگ در کنار ساحل و خیابانها میدوند و با حسرت به پسرانی نگاه میکنند که با مهارت و شادمانی، بر روی موجهای دریا موجسواری میکنند. دختران بلوچ، با لباسهای سنگین و دست و پاگیر، نمیتوانستند به راحتی به فعالیتهای ورزشی بپردازند. مریم خانم، از همان روز اول، مجذوب این دختران شد؛ دخترانی که از نعمت سواد محروم بودند، قادر به تکلم به زبان فارسی نبودند و از وجود ورزشهایی که میتوانند آنها را به آرزوهایشان برسانند، بیاطلاع بودند. در این میان، اسکیتسواری به عنوان یک گزینه مناسب مطرح شد.
مریم خانم، دوست خود، نیوشا جهانی را از تهران به بلوچستان دعوت کرد تا به دخترانی که چشمانشان از اشتیاق به ورزش برق میزد، اسکیتسواری را آموزش دهد. اینگونه بود که داستان دختران ورزشکار بلوچ روستای رمین آغاز شد. عابد فولادی، مرد جوان و ورزشکار روستا، نیز تصمیم گرفت تا به مربیان و بچهها کمک کند. او و دیگر مربیان، دختران را با اسکیتهایی که از تهران رسیده بود، به کوچهها و خیابانها میبردند و به آنها تمرین میدادند. اما لباسهای سنگین دختران، یادگیری را برایشان دشوار میکرد.
دختران بلوچ روستای رمین و کنارک، لباسهایی بلند و دستدوز به تن میکنند که با گرهها و تزئینات پرکار، سنگین و حجیم شدهاند. با این وجود، دختران با پشتکار فراوان، اسکیتسواری را فرا گرفتند. در مکانی که هیچ پیست یا زمین استانداردی برای تمرین وجود نداشت، آنها به دنبال هم راه میافتادند و بر روی زمینهای آسفالته به تمرین میپرداختند. اما گوشه چشم دختران، همواره به دریا بود؛ به موجهای طلایی که فلس ماهیها بر روی آنها میدرخشید.
پسران روستا، مانند دلفینها، بر روی موجهای منحصربهفرد دریای عمان که به اقیانوس منتهی میشد، سوار میشدند و دختران، آنها را زیرچشمی تماشا میکردند. عابد فولادی که از ۱۴ سال پیش، موجسواری را از «ایسکی بریتون»، زن گردشگر ایرلندی، آموخته بود، متوجه آرزوی پنهان دختران شد: موجسواری بر روی دریا.
در سال 90، بریتون به بلوچستان سفر کرد و پس از بررسیهای لازم، اعلام کرد که ساحل روستای رمین، یکی از بهترین مکانهای دنیا برای موجسواری است. روزی، او در حال موجسواری با تخته خود بود که آن را به برادر عابد تعارف کرد. اما برادر عابد پیشنهاد داد که آنها با تختههای خودشان با هم مسابقه دهند. هر دو تا مسافت زیادی در دریا پیش رفتند، اما بریتون متوقف شد و برادر عابد، سوار بر موج، به پیشروی ادامه داد.
این اتفاق، بریتون را متوجه علاقه و استعداد بچههای رمین به موجسواری کرد. او تخته خود را به عابد هدیه داد و اعلام کرد که قصد دارد به دختران و پسرانی که به موجسواری علاقه دارند، آموزش دهد. او به مدت سه سال متوالی به رمین سفر کرد و هر بار، چند تخته موجسواری با خود آورد و به بچهها هدیه داد. پس از چند سال، اتحادیه موجسواری در ایران تشکیل شد و در سال 95، ایران به عنوان صدمین عضو اتحادیه بینالمللی موجسواری پذیرفته شد.
پس از آن، عابد به آموزش بچهها ادامه داد و هنگامی که مریم قدمی به رمین آمد، دختران نیز از زمینهای آسفالته به شنهای درخشان ساحل قدم گذاشتند و کمکم، بر روی دریا موجسواری کردند. این، آغازی بر یک حکایت بود.
تیم دخترانه روستای رمین از ۵ نفر تشکیل شده است: نوشا، نوشین، عابده، خدیجه و ونوس. عابده جدگال، خود را یک دختر بلوچ میداند که در زمانی که هیچ دختری اجازه نداشت حتی تا کلاس ششم درس بخواند، ورزش را آغاز کرد: اسکیت و موجسواری. تا همین چند روز پیش که عکسهای عابده از بلوچستان از راه رسید، در حالی که بر سکوی نفر اول مسابقات کشوری موجسواری ایستاده بود و مدال خود را مانند قهرمانان المپیک، با دندانهایش گاز میگرفت، کسی او را نمیشناخت.
اکنون، عکسهای آن دختر بلوچ با لباس محلی آبی، پوست سبزه، ابروهای هلالی و لبخندی از ته دل، در فضای مجازی دست به دست میشود. کاربران در صفحات خود، از زیبایی و استعداد این دختر سخن میگویند و گاهی اشک میریزند و گاهی لبخند میزنند.
عابده نیز برای رسیدن به این جایگاه، فراز و نشیبهای بسیاری را پشت سر گذاشته است. اشکهای او، برای زمانی بود که عموها، عمهها و خالهها به خانهشان میآمدند و به سلیمه، مادر جوان و بیسوادش، و پدر کارگرش که روزها در «میدان کارگری» رمین به دنبال کار ساختمانی میگردد، میگفتند که اجازه ندهند دخترشان به ساحل برود. آنها میگفتند، عابده دختر بلوچ است و دختران باید در خانه بمانند.
اما مقاومت اصلی را سلیمه انجام داد. گویی صدایی در گوشهایش که فارسی را کمتر شنیده بود، از آن شاعر پارسیزبان بلندبلند میخواند: «خدایا خدایا دختران نباید خاموش بمانند.» لبخندها اما خیلی زود راه خود را در میان صورت گرد و زیبای عابده باز کردند؛ از زمانی که هشت سال داشت و در کوچهها اسکیتسواری میکرد، تا دو سال پیش که موجسواری را یاد گرفت و امسال، قهرمان کشور شد. نفر اول بودن، همواره لبخندی مخصوص به همراه دارد؛ از جنس لبخندی که عابده در عکسها میزند.
این، قصه عابده است: «من واقعاً به مادر و پدر عزیزم افتخار میکنم که اجازه دادند من اسکیت و موجسواری کنم و درس بخوانم، ادامه بدهم و زندگی خوبم را بسازم. خانم مریم قدمی باعث شدند که من در رشته آبی و اسکیت، ورزش کنم. هشت سال او برای ما زحمت کشید، زبان درس داد، ما را بردند دریا و ورزشکردن را یاد ما دادند. خانم نیوشا جهانی از تهران آمد و به ما اسکیت یاد داد. از او ممنونم که باعث شروع ورزش ما شد تا امسال که مقام کشوری را بهدست آوردم. من دو سال است که موجسواری را شروع کردم اما چندینسال است که اسکیت میکنم.»
«الان ۱۲ سالم است. هنوز تصمیم نگرفتهام چه رشتهای درس بخوانم اما میخواهم ورزشم را ادامه دهم و میخواهم بقیه دختران بلوچ هم آموزش ببینند و ورزش را ادامه دهند. دلم میخواهد پدر و مادرهای همه دختران بلوچ اجازه دهند که آنها ورزش کنند. وقتی کلاس زبان میرفتم، عمویم بچههایش را با من فرستاد اما خیلی به من گیر میدادند و دیگر اجازه ندادند بچههایشان با من بیایند. به من هم خیلی ایراد میگرفتند که نروم، اما پدر و مادرم حمایتم کردند و به حرف آنها گوش ندادند. الان هم دو سال است که موجسواری میکنم، درحالیکه عموها، عمههایم و خالههایم به پدرم میگفتند اجازه نده موجسواری کند، عابده دختر بلوچ است، عیب است ولی پدرم مقاومت کرد و به حرفشان گوش نکرد.»
«همه مخالفت کردند غیر از پدر و مادرم. دختران همروستایی ما از وقتی من موفق شدهام، علاقهمند شدهاند که موجسواری کنند. دختری بود که دوست داشت موجسواری کند، اما پدر و مادرش اجازه نمیدادند، اما حالا اجازه دادهاند. من امیدوارم کم کم همه دختران بلوچ به هر آرزویی که دارند برسند. ونوس باعث شد دختران بلوچ دیگر بیایند و اسکیت و موجسواری کنند. امیدوارم بقیه دختران بلوچ هم وارد این ورزش شده و موفق شوند. امیدوارم در کل ایران بتوانیم رمین را سربلند کنیم. هرچند امکاناتمان خیلی کم است.»
«وقتی میرویم دریا موج میگیریم و برمیگردیم، حتی جایی را نداریم که دوش داشته باشد و بتوانیم خودمان را بشوییم. حتی ماشینی نیست که با آن به ساحل برویم اما من با همه سختیها ادامه دادم؛ چون باور داشتم که روزی میرسم به جایی که میخواهم. حالا نیازهای زیادی داریم. وسایلمان خیلی گران است. من با لباسهای عادی میرفتم موجسواری اما حالا یک لباس معمولی که بشود بهتر تمرین کرد، دارم؛ ولی تخته ندارم.»
«با تخته باشگاه تمرین میکنم. لباس مخصوص موجسواری هم ندارم. لباسم استاندارد نیست، یک روپوش روی لباسم میپوشم و میروم. تخته خیلی گران است. حدود ۴۵ تا ۵۰ میلیون تومان. میخواهم تختهام شوتبورد باشد. قرار شده به من ۱۰ میلیون تومان جایزه بدهند اما هنوز ندادهاند. میخواهم آن را خرج درمان خواهرم کنم که تالاسمی دارد؛ سمانه. او هم دوست دارد موجسواری کند و امروز آمد شنا در دریا و دارم یادش میدهم. من میخواهم هر دو خواهرم ورزش کنند؛ سمانه و پریسا.»
سلیمه، مادر عابده جدگال، حالا قهرمان اوست. مادری ۳۰ ساله، با سه دختر که یک نفرشان تالاسمی دارد و پزشکان گفتهاند باید او را برای درمان به بیمارستان کودکان تهران ببرند اما سلیمه و شوهرش نمیتوانند. پولشان به تهران رفتن و ماندن نمیرسد. همینها هم عابده را به این فکر انداخته که پول جایزهاش را خرج خواهر کوچکاش کند.
سلیمه میگوید آرزوی خودش بوده که موجسوار باشد، روی تختههای مخصوص و حالا دختر به آرزوی مادر رسیده. مادرها از روزی که دختر به دنیا میآورند، خودشان را در آیینه چشمهای آنها جستوجو میکنند؛ بهویژه مادران بلوچ. سلیمه هم وقتی در ۱۸ سالگی، عابده را به دنیا آورد، توی دلاش آرزو میکرد او به همه آنچه خودش ندارد، برسد؛ سواد، ورزش و پول. برای همین هم بود که سلیمه از عابده حمایت کرد تا ورزش کند اما از خانواده، هیچکس به آن راضی نبود.
بلوچها اغلب اجازه نمیدهند دختران آزاد باشند. پدر عابده اما موافق بود که او برود ساحل و موجسواری کند؛ کارگری ساده که دنیایش در ساختمانهایی که با کمک اوستا بنا میسازد، خلاصه میشود و دخترهایش. سلیمه مخالفتهای عموی دخترها و بقیه اعضای خانواده را اما هنوز خوب بهیاد دارد. آنها میگفتند، دختر بلوچ درست نیست برود ساحل، اما «ما حمایتاش کردیم. او بچه ماست، خودمان سرپرست او هستیم.»
سلیمه بیسواد است و نمیتواند فارسی را روان حرف بزند اما از پشت خط تلفن، در مسافتی دور، بین تهران و بلوچستان، صدای پر از شادیاش موج میزند و روانه میشود اینطرف خط؛ با لبخندی مخصوص. او میگوید وقتی عابده نفر اول مسابقات شد، خیلی خوشحال شده؛ بهویژه وقتی خیلی از اهالی روستا آمدند و به آنها تبریک گفتند. آنها که مخالف ورزشکردن عابده بودند اما نیامدند.
عموها، خالهها و عمهها اما هنوز عابده را اینطور نمیپسندند. آنها دختر بلوچ قهرمان نمیخواهند. درست برخلاف مادرش که به او افتخار میکند خیلی زیاد و دوست دارد او آنقدر ورزشاش را ادامه دهد تا دیگر کسی با او مخالفت نکند.
سلیمه روز مسابقه نتوانست برود ساحل. آنروز نوبت تزریق خون دخترش، سمانه بود که مبتلا به تالاسمی است و در خانوادهای زندگی میکند که وضعیت مالی خوبی ندارد. آنها از خودشان خانه ندارند، خانه خواهر سلیمه زندگی میکنند و هرچه درمیآورند، خرج خورد و خوراک و تحصیل و درمان بچهها میشود. این حکایت مشترک دختران روستای رمین است.
مانند نوشین جهاندیده که توی عکسهای روز توزیع مدالها، روی سکوی دوم ایستاده. با همان لبخند آشنا که دختران موفق میزنند. چشمها و ابروهای نوشین، به سیاهی موهای مادرش است و میل به قهرمانشدن، توی صورتاش پیداست. او و عابده و ستیا که امسال نفر سوم شده، در رشته شورتبورد، موجسواری میکنند و داستانشان حالا روی زبانها افتاده.
این قصه نوشین است:
«من مقام دوم شورتبورد شدم. دو سال است که موجسواری را شروع کردهام. کلاس هفتم هستم، ۱۳ ساله. خانوادهام اول مخالف بودند، خودم هم بههمیندلیل دنبال موجسواری نبودم اما دریا را دوست داشتم. بعد که پیش خانم قدمی رفتم کلاس زبان، دیدم دخترها میروند موجسواری، دریا. به مامانم گفتم، اما اجازه نداد بروم. گفت، ایشان را نمیشناسم. بعد، یکی از بچهها با مادرم حرف زد و اجازه داد و اولین مسابقهام را دادم و نفر دوم شدم. هماناول عموها و خالههایم مخالف بودند و میگفتند که دین ما اسلام است و نمیشود دخترها با پسرها بروند ساحل. اینجا دخترها را در سن پایین شوهر میدهند.»
«ما اما قصد داریم تا کلاس دوازدهم بخوانیم، شغل خوبی داشته باشیم و بعد ازدواج کنیم. میخواهم ۲۰ تا ۲۲ سالگی ازدواج کنم. خیلی از همکلاسیهایم علاقه دارند به دریا، اما خانوادههایشان مخالفاند. حالا ما روزهای زوج وقتی مدارس باز باشند، از مدیرمان اجازه میگیریم و میرویم تمرین یا بعد مدرسه میرویم. وسایلمان اما خیلی کم است، چون باید بین ما و پسرها تقسیم شود. تختههای ما ۱۵ تاست، ولی تعدادمان زیاد است. تخته، لیش، فین، کفش و لباس مخصوص نیاز داریم. من دوست داشتم همیشه مثل دلفینها روی موجها باشم و وقتی با موجسواری آشنا شدم، به آرزویم رسیدم.»
«ما هنوز هم با لباس بلوچی اسکیتسواری میکنیم و خیلی سخت است؛ چون لباسهایمان سنگین است. برای موجسواری هم لباس آستیندار بلند میپوشیم و روی آن یک کاور، اما پسرها راحاند و لباس مخصوص موجسواری که تنگ و چسبان است، میپوشند. من هشت میلیون جایزه بردم اما هنوز هشت میلیون جایزهام را ندادهاند. میخواهم پساندازش کنم. پدرم فرهنگی بازنشسته است و مادرم خیاطی میکند. میخواهم تا جایی ورزشم را ادامه دهم که باعث افتخار ایران شوم.»
مریم قدمی، مربی موجسواری دختربچهها، قهرمان سالهای دور تا الان آنهاست. مریم سال ۹۷ بود که برای موجسواری از تهران به روستای رمین رفت و آنجا ماندگار شد. عشق بچهها او را در زمینهای گرم و بیآب روستا نگه داشت. مریم سالها مربی ورزشهای آبی بود. بعد از مدتی وارد ورزشهای بوردی مثل اسکی و پدلبورد شد و بعد موجسواری او را به بلوچستان کشاند؛ چون هیچجای ایران موجهای بلوچستان را ندارد.
استعداد و علاقه دختربچهها به موجسواری، او را به فکر راهانداختن مجموعهای برای یاددادن به آنها انداخت. آن زمان معلمان داوطلبی هم بودند که در این مجموعه کار میکردند و با اهالی روستا فیلم میدیدند، کتاب میخواندند و بازیهای خلاقانه میکردند. امسال آن همه تلاش ثمر داد؛ تلاشی هشتساله که از کشف استعداد بین دختربچهها شروع شد، به بازی روی پدلبورد رسید و بعد رشته موجسواری و نتیجهاش مدالآوری بچهها.
مریم از همان روزهای اول محدودیتهای زنان بلوچ را از نزدیک دید و فهمید. برای همین هم بود که برای اعتماد بیشتر خانوادهها، چادر بهسر کرد و نقاب به صورت زد؛ بین زنان و مردانی که حضور در خیابانها و ورزشکردن زنان برایشان موضوعی عادی نبود. مثال معروفی بین بعضی بلوچها هست که میگوید زنهای بلوچ در زندگیشان فقط دوبار از خانه بیرون میآیند؛ روز ازدواج که از خانه پدر به خانه شوهر میروند و روزی که میمیرند و آنها را از خانه به قبرستان میبرند.
آنچه مریم از نزدیک دید، چندان از این مثال دور نبود. برای همین هم با همان امکانات محدود، با لباسهایی که شبیه پسرهای موجسوار نبود، به دختربچهها سوارشدن بر موج را یاد داد؛ با یک لباس گشاد بلند که رویش یک کاور میآید. مریم حالا دلیل ماندگاریاش در چابهار را استعداد دختربچه میداند. «وقتی استعدادشان را میدیدم، به خودم میگفتم تو جای درستی آمدهای و کار درستی میکنی. این بچهها از نظر بدنی و جسارت، وضعیت خوبی دارند؛ فرزند طبیعتاند و جسورند.»
حالا باشگاه آنها دو کانکس است که یکسری تخته دارد؛ تعدادی از این تختهها اهدایی مربیان خارجی بوده و تعدادی دیگر تختههایی است که خود بچهها بهمرور زمان خریدهاند. امکانات خیلی کم است؛ مثلاً امسال آنها «لیش» نداشتند. لیش، بندی است که تخته موجسواری را به پا وصل میکند. باشگاه آنها دوش، کمد، رختکن و محوطه ویژه ندارد؛ امکاناتی زیر صفر.
پسرهای تیم حالا نفری یکتخته دارند، اما دخترها نه. قیمت هر یکتخته موجسواری از ۲۰ میلیون تومان شروع میشود و تا ۷۰ میلیون تومان هم میرسد. لیش از دو میلیون تومان شروع میشود و «فین» هم که زیر تختههای موجسواری وصل میشود تا تخته سرعت بگیرد هم، موجود نیست و همه اینها باید از خارج خریداری شود. حکایت لباس مخصوص موجسواری هم که جداست؛ با قیمتی از ۱۰ تا ۲۵ میلیون تومان.
حالا عابده، نوشین، ونوس و ستیا با مدالهایی که آوردهاند اعضای تیم ملی موجسواری زنان ایران هستند اما هنوز مشخص نیست، بتوانند برای بازیهای بزرگتر پایشان را بیرون ایران بگذارند. بازیهای آسیایی در پیش است ولی مشخص نیست به زنان هم سهمیه داده میشود یا خیر، اما مریم شنیده که پسران حتماً اعزام میشوند؛ چون موجسواری در ایران جدید است و ورزش المپیکی است، به افراد سهمیه داده میشود.
عابد فولادی، اهل روستای رمین، از بچگی موجسواری را از همینجا، در سواحل کنارک، بریس و رمین یاد گرفت. حالا ۱۴ سال است که موجسواری میکند و اولین باشگاه موجسواری ایران را در روستای رمین راهاندازی کرده. او میگوید از دو سال پیش دختران رمین و کنارک شروع به موجسواری کردند و پارسال از باشگاه کنارک، ونوس قهرمان ایران شد؛ ونوس اولین موجسوار زن ایران بود که مقام قهرمانی آورد و امسال هم در رشته لانگبورد، روی سکوی اول ایستاد. آنهم بین همه دخترانی که از شهرهای بزرگتر مثل تهران، بندرعباس و بوشهر آمده بودند.
عابد میگوید که عابده جدگال، نوشین جهاندیده و خدیجه خدیر از دوسال پیش از روستای رمین شروع به موجسواری کردند. آنها اسکیتبورد را اول شروع کردند و بعد که او دید تعادل و کارشان خوب است، با پول یارانهاش برایشان فضایی را برای تمرین درست کرد. بچههای باشگاه از ۱۲ تا ۱۵ سالهاند و حالا روستای رمین ۵۰ دختر و پسر موجسوار دارد.
«اینجا موجسواری برای دختران سخت است. خیلی از دخترها بودند که وقتی کوچکتر بودند، آمدند و موجسواری یاد گرفتند؛ اما وقتی بزرگتر شدند، خانوادههایشان اجازه ندادند که ادامه دهند.»
تیم رسمی روستای رمین حالا زیرنظر انجمن موجسواری و فدراسیون انجمنهای ورزشی ایران است؛ با دو رشته لانگبورد و شورتبورد. «من با پول یارانه خودم بچهها را به اینجا رساندم، دفتر زدم و دادم به بچهها که باشگاه رمین شود و بچهها یاد بگیرند. همه هزینهها از جیب خودمان بوده و هیچ ارگانی به ما کمک نکرده.»
عابد و بچههای باشگاهاش از سال ۹۷ برای مسابقات انتخابی تیم ملی بزرگسالان تلاش کردند، اما رئیس انجمن قبلی، آنها را حمایت نمیکرد. عابد فولادی میگوید، حتی اگر بچههای بلوچ مقام میآوردند، برای تیم ملی انتخاب نمیشدند. هرکس پولدار بود و میتوانست پولی پرداخت کند، برای تیم ملی انتخاب میشد اما بچههای رمین را برای مسابقات آسیاسی و بینالمللی نمیبردند چون اسپانسر نداشتند.
در سال ۲۰۱۸ یکی از بچههای باشگاه برای اولینبار رفت مسابقات جهانی ژاپن اما بعد از آن دیگر بچههای رمین را به مسابقات نبردند تا دو سال پیش که عابد بهعنوان عضو تیم ملی موجسواری، برای کاپ آزاد مسابقات به ترکیه رفت و بین ۱۲۰ نفر، نفر سوم شدم. پارسال هم بچههایی را که اسپانسر داشتند به مسابقات جهانی بردند؛ از تهران.
عابد میگوید این بچهها از همهنظر نیاز به حمایت دارند. تخته در ایران تولید نمیشود و باید خارجی بخرند که قیمتاش بالاست و بچهها توانایی خرید آن را ندارند. از باشگاه رمین ۱۰ نفر بورسیه بینالمللی شدهاند و این به امکانات کمی کمک کرده؛ ازطرف فدراسیون جهانی، هرسال چندنفر را بورسیه میکنند و سالی ۵۰۰ تا ۸۰۰ دلار به آنها میدهند، البته بیشتر به پسرها و فقط دو دو دختر تابهحال بورسیه شدهاند.
تختهها از این طریق است که تامین میشود. عابد میگوید ما از لحاظ کیفیت موج، بهترین موجهای خاورمیانه را داریم و چابهار و روستای رمین، قطب موجسواری خاورمیانه است. بچههای بلوچ استعداد خدادادی دارند و میتوانند بهترین موجسوار باشند، برای همین هم است که او هرچه در توان دارد برای آنها گذاشته؛ مثل تعمیر تختههای موجسواری. عابد چندوقتی است که در باشگاهاش، تعمیر تخته هم میکند تا بچهها بیشتر بتوانند از آنها استفاده کنند و پایشان بهدلیل استفادههای زیاد، سُر نخورد.
او برای اولینبار مومی صددرصد ارگانیک در ایران ساخته؛ مومی که قبلاً از چین وارد میشد اما آنها چون پولاش را نداشتند، نمیتوانستند آن را بخرند؛ حالا عابد فولادی آن را از موم عسل، شیر نارگیل و سقز ساخته و میزند روی تختهها تا بشود بیشتر از همین تعداد محدودشان استفاده کرد. تا بچههای بلوچ برای رسیدن به آرزوهایشان، زیر پایشان محکم باشد و سُر نخورند. تا همه دختران بلوچ به آرزوهایشان برسند.
منبع : هممیهن



























