به گزارش وبسایت اخبار جهان به نقل از فرهیختگان، ماجرا از بعدازظهری در دو کتابفروشی واقع در شرق و غرب افغانستان آغاز شد. افرادی مسلح، بدون آنکه قصدی برای خرید داشته باشند، وارد این مکانها شدند و شروع به جستوجوی دقیق در قفسهها و زیر و رو کردن کتابها کردند. برخی از کتابها را با بیتوجهی بر روی زمین میانداختند، انگار که به دنبال گمشدهای میگشتند که حتی خود نیز نمیدانستند چیست.
فروشندگان کتاب با نگرانی شاهد این صحنهها بودند، بدون آنکه توانایی یا جرئت اعتراض داشته باشند. در نگاه این افراد مسلح، کتاب نه به عنوان منبعی از دانش و آگاهی، بلکه به عنوان ابزاری برای اعمال قدرت و تهدید به شمار میرفت. پس از مدت کوتاهی، جعبههایی مملو از کتاب در پیادهروها روی هم انباشته شدند؛ تعدادی پاره شدند، تعدادی به آتش کشیده شدند و بوی ناشی از سوختن کاغذ در فضا پخش شد.
مردان مسلح، بدون توجه به اینکه چه چیزی را به آتش میکشند، تنها با دیدن نام نویسنده یا خواندن چند سطر از صفحه اول، حکم نابودی کتاب را صادر میکردند. سپس نام کتاب و نویسنده را در لیستی که به همراه داشتند یادداشت میکردند تا فهرست «ممنوعهها» را بهروزرسانی کنند. این تصویری گویا و در عین حال تلخ از وضعیت کتاب و کتابفروشیها در طول چهار سال اخیر است؛ دورانی که طالبان بار دیگر قدرت را در افغانستان به دست گرفته است. گزارش امروز به بررسی این موضوع میپردازد که چه کتابهایی در فهرست جدید ممنوعههای طالبان قرار گرفته و از کتابفروشیها جمعآوری میشوند. یکی از کتابفروشان ساکن هرات به این سوالات پاسخ میدهد.
سانسور کتابها از چه زمانی آغاز شد؟
این کتابفروش هراتی که تمایلی به افشای نام خود ندارد، از اسامی جدیدی یاد میکند که هم عجیب و هم غیرقابل باور هستند. او میگوید: «ممنوعیت کتابها و اعمال سانسور از همان روزهای ابتدایی روی کار آمدن دوباره طالبان در افغانستان آغاز شد. در ابتدا، آنها به سراغ برخی از کتابهای دینی رفتند؛ کتابهایی که تفاسیر یا دیدگاههای متفاوتی نسبت به دین داشتند، یا کتابهایی که از ایران وارد افغانستان شده بودند. پس از آن، نوبت به آثار نویسندگان معاصر رسید؛ رمانها، مجموعههای شعر و حتی داستانهای کوتاه. به نظر میرسید هر چیزی که با روایت رسمی آنها همخوانی نداشت، باید از قفسهها حذف میشد.»
این کتابفروش بیان میکند که هر هفته، فهرست جدیدی از کتابهای ممنوعه به دست آنها میرسد؛ فهرستی که گاهی اوقات شامل نام نویسندگانی است که حتی در جهان اسلام نیز شناخته شده و معتبر هستند. به گفته وی، «کتابهایی که سالها در کتابخانههای افغانستان وجود داشتند، اکنون به طور ناگهانی برچسب ممنوعه میخورند. چند ماه پیش، نسخههایی از دیوان شاعران کلاسیک فارسی و رمانهای نویسندگان جوان افغانستان نیز جمعآوری شدند.»
به این ترتیب، طالبان سانسور را از دایرهای محدود از متون دینی آغاز کرد، اما دامنه آن به ادبیات، شعر و رمان گسترش یافت؛ جایی که کلمات قرار بود پنجرهای به سوی تخیل و آزادی باشند، اکنون در فهرست سیاه قرار گرفتهاند.
این کتابفروش هراتی ضمن اشاره به سانسور کتابهای داخلی نویسندگان افغانستان، تأکید میکند که طالبان بیش از هر چیز دیگری بر کتابهای چاپ شده در ایران حساسیت نشان میدهد. او میگوید: «تقریباً در هر زمینهای که فکرش را بکنید، از فلسفه و علوم اجتماعی گرفته تا رمان و حتی گاهی اوقات کتابهای آموزشی، اگر نام ناشر ایرانی روی جلد یا در صفحه اول کتاب درج شده باشد، احتمال ممنوع شدن آن بسیار زیاد است. گاهی اوقات، حتی بدون آنکه محتوای کتاب را بخوانند، صرفاً به این دلیل که از ایران آمده، دستور جمعآوری آن را صادر میکنند.»
به گفته وی، بسیاری از ناشران افغانستانی سالهاست که برای تأمین کتاب به بازار نشر ایران وابستهاند و بخش عمدهای از کتابفروشیهای افغانستان با همین آثار به فعالیت خود ادامه میدهند. اکنون، با تصمیم طالبان، نه تنها نویسندگان و شاعران افغانستانی، بلکه میراث مشترک ادبی و فکری ایران و افغانستان نیز زیر تیغ سانسور قرار گرفته است.
ممنوعههای جدید
این کتابفروش هراتی با اشاره به فهرست جدید طالبان، آهی از ته دل میکشد و میگوید: «اسمهایی در این لیست وجود دارد که حتی شنیدن آنها نیز انسان را شوکه میکند. هوشنگ گلشیری، رضا امیرخانی، ابراهیم گلستان، اسماعیل فصیح، سیدمهدی شجاعی، عبدالحسین زرینکوب، نادر ابراهیمی، هوشنگ مرادیکرمانی، احمد محمود و جمال میرصادقی… طالبان همه اینها را ممنوع کرده است. از رمان و داستان گرفته تا آثار تاریخی و دینی. شما ببینید، وقتی نویسندهای مانند مرادیکرمانی که قصههای کودکانه و شیرین نوشته نیز در لیست ممنوعه قرار میگیرد، یعنی دیگر هیچ منطقی در کار نیست.»
او مکثی میکند و ادامه میدهد: «برای طالبان مهم نیست که نویسنده چه گفته یا کتاب چه محتوایی دارد. همین که کتاب از ایران آمده باشد یا نویسندهاش به اندیشهای متفاوت معروف باشد، کافی است تا از قفسهها جمع شود. با این روندی که پیش میرود، باید آماده باشیم تا هر کتابی، حتی سادهترین داستانها نیز روزی برچسب ممنوعه بخورند.»
او در ادامه صحبتهایش به نویسندگان ایرانی که در لیست جدید ممنوعهها آمدهاند اشاره میکند و میگوید: «واقعیت این است که طالبان اصلاً این نویسندهها را نمیشناسد. آنها در کل نگاهی به کتاب ندارند که بفهمند این نوشتهها چه میگوید یا چه مفهومی دارد. بیشترِ این ممنوع کردنها از ترس ناشی میشود؛ ترس از اندیشهای که شاید ذهنی را باز کند، یا پرسشی در ذهن کسی ایجاد کند. آنها از چیزی میترسند که حتی درست نمیشناسند.»
این کتابفروش اضافه میکند: «باید این را هم اضافه کنم که نادانیشان نیز مزید بر علت است. وقتی کسی کتاب نخوانده باشد، وقتی با ادبیات و تاریخ آشنا نباشد، هر چیزی برایش تهدید به نظر میرسد. برای همین است که فرقی میان یک رمان عاشقانه، یک کتاب فلسفی یا حتی قصههای کودکانه نمیگذارند. همه را یکجور میسوزانند، چون فکر میکنند کتاب یعنی دشمن!» به گفته وی، همین نگاه است که امروز بازار نشر افغانستان را فلج کرده و کتابفروشیها را در سکوت و ترس از بیکاری فرو برده است.
کتابفروشیها در حال تعطیل شدن!
او میگوید: «مشکل اصلی اینجاست که بیشتر کتابهایی که در افغانستان دستبهدست میشد، از ایران میآمد. ناشران افغانستانی هم سالهاست که برای پر کردن قفسهها به بازار نشر ایران وابستهاند. حالا وقتی طالبان اسم نویسندگان ایرانی را یکییکی در فهرست ممنوعه میگذارند، یعنی نفس کتابفروشیها را بریدهاند.»
این کتابفروش ادامه میدهد: «یک کتابفروشی با چه چیزی باید سرپا بماند وقتی تقریباً نیمی از کتابهایی که میآورد یا ممنوع میشود یا به خاطر ترس مشتریها، خاک میخورد؟ همین حالا خیلیها قفسههایشان را جمع کردهاند یا به کل کتابفروشی را تعطیل کردهاند. طالبان فکر میکند با این کار کنترل فرهنگی را به دست میگیرد، اما در واقع دارد ریشه بازار کتاب را میخشکاند.»
او با تلخی اضافه میکند: «کتابفروشی دیگر جای امید و گفتوگو نیست. روزبهروز بیشتر به انبار کتابهای خاکخورده شبیه میشود.»
زنان نویسنده در خفا
این کتابفروش در بخش دیگری از صحبتهایش به نویسندگان زن اشاره میکند: «طالبان نه فقط کتابها را ممنوع میکند، بلکه زنان نویسنده را هم عملاً از صحنه حذف کرده است. بسیاری از زنانی که تا همین چند سال پیش مینوشتند و کتاب چاپ میکردند، حالا دیگر جرئت ندارند حتی اسمشان روی جلد باشد. بعضیها مجبور شدند آثارشان را با نام مستعار منتشر کنند، بعضی دیگر هم کلاً قلم را کنار گذاشتهاند.»
او ادامه میدهد: «زنان نویسنده بیشتر از همه زیر فشار هستند. طالبان باور دارد که صدای زن نباید شنیده شود، چه برسد به اینکه در قالب کتاب منتشر شود و به دست مردم برسد. به همین دلیل، آثار نویسندگان زن خیلی زودتر از بقیه به فهرست ممنوعه میرود. این یعنی نیمی از جامعه از حق اندیشیدن و نوشتن محروم میشود.»
این فعال ادبی در ادامه گفتوگو، وقتی در مورد نویسندگان زن ایرانی که در این لیست ممنوعهها قرار گرفتند، میگوید: «بین نویسندگان ایرانی و افغانستانی فرقی نیست، چون نگاه طالبان در این حوزه کاملاً بسته است و توجهی به نویسندگان زن ندارند. تقریباً اگر زنان بخواهند فعالیت کنند، باید مخفیانه باشد.»
دیوارکشی فرهنگی طالبان
او در بخش دیگری از گفتوگو به رابطه دیرینه ادبی میان ایران و افغانستان اشاره میکند: «ایران و افغانستان یک مرز مشترک زبانی و ادبی دارند. نویسندگان دو کشور سالهاست با هم در ارتباطاند؛ کتابهایشان در هر دو سوی مرز خوانده میشود، نشستهای مشترک داشتهاند و آثارشان مکمل هم بوده. بسیاری از شاعران و نویسندگان جوان افغانستان در این سالها با ناشران ایرانی همکاری کردند و همین باعث شد ادبیات افغانستان زنده بماند و صدای نویسندگانش به بیرون برسد.»
اما او بلافاصله اضافه میکند: «این سیاست طالبان همهچیز را به هم میزند. وقتی کتابهای ایرانی یکییکی ممنوع میشود و نویسندگان افغانستانی به جرم ارتباط با ناشران ایران تحت فشار قرار میگیرند، یعنی عملاً پلهای ادبی میان دو کشور در حال خراب شدن است. طالبان نمیداند که با این کار نه فقط آزادی اندیشه را محدود میکند، بلکه میراث مشترک فرهنگی ایران و افغانستان را هم از بین میبرد. این دیوارکشی فرهنگی، ما را از هم دور میکند. در حالی که ادبیات باید پلی باشد برای نزدیکتر شدن دلها، نه ابزاری برای جدایی.»
یکی از نمونههای روشن پیوند ادبی ایران و افغانستان، رضا امیرخانی است. کتابهای او زمانی در بازار کتاب افغانستان پرفروش بود و بسیاری از خوانندگان افغانستانی با آثارش آشنا بودند. مخصوصاً «جانستان کابلستان» که سفرنامه این نویسنده از افغانستان بود.
کتابفروش هراتی در این باره میگوید: «آثار امیرخانی نه فقط به خاطر داستانهای جذابش، بلکه به دلیل پرداختن به مسائل انسانی، بین افغانستانیها محبوب بود. حالا با ممنوع شدن آثار او، بخش بزرگی از این ارتباط قطع میشود. کسانی که پیشتر از سفرنامه و رمانهایش لذت میبردند، دیگر به این منابع دسترسی ندارند و این خلأ در بازار کتاب و ذهن خوانندگان احساس میشود. امیرخانی یکی از نویسندگانی بود که باعث میشد مردم افغانستان با ادبیات امروز ایران آشنا شوند و حالا ممنوعیتش، همان پلی که میان دو فرهنگ وجود داشت را خراب کرده است.»
کتاب مسیر را روشن میکند
در نهایت، آنچه واضح است این است که کتاب همواره پل ارتباطی میان ایران و افغانستان بوده است. سالها بازار کتاب افغانستان بیشترین حجم خود را با آثار ایرانی تجربه میکرد؛ کتابهایی که نه تنها سرگرمکننده و آموزنده بودند، بلکه نقش مهمی در ارتباط فرهنگی و ادبی میان دو ملت ایفا میکردند. نویسندگان ایرانی و افغانستانی با آثار خود مخاطبان مشترکی داشتند و این ارتباط به رشد ادبیات و فرهنگ عمومی کمک میکرد.
اما اکنون، با سیاستهای طالبان و ممنوعیت کتابها، این پل ارتباطی به شدت آسیب دیده است. کتابفروشیها از عرضه آثار ایرانی محروم شدهاند و خوانندگان افغانستانی دسترسی محدودی به این منابع دارند. این وضعیت نه تنها بازار کتاب را تحتتأثیر قرار داده، بلکه پیوندهای فرهنگی و ادبی که نسلها میان ایران و افغانستان برقرار بوده است، در معرض نابودی قرار گرفته است.
کتاب، همچنان میتواند پلی باشد برای نزدیک کردن قلبها و اندیشهها. امروز افغانستان در شرایط سختی قرار دارد و شاید تنها امید برای حفظ این پل، ایستادگی کتابفروشان و خوانندگان علاقهمند باشد، تا این مسیر روشن به بنبست نرسد!
منبع : فرهیختگان


























