به گزارش اخبار جهان به نقل از خبرگزاری مهر، ۲۱ سپتامبر، سالگرد درگذشت آرتور شوپنهاور، فیلسوف آلمانی برجستهای است که در سالهای اخیر، آثارش در ایران با استقبال بیسابقهای مواجه شده و جملات بسیاری از نوشتههایش بهسرعت در شبکههای اجتماعی منتشر شده است. شوپنهاور، فراتر از یک فیلسوف کلاسیک، به دلیل تسلط بر هنر، ادبیات و روانشناسی، مخاطبان وسیعی را در ایران جذب کرده است؛ به گونهای که درک اندیشههای او الزاماً نیازمند پیشزمینه فلسفی عمیق نیست.
این پدیده، بیسابقه نیست. پیش از این، آثار فیلسوفانی مانند یونگ و ژیژک نیز در ایران با اقبال عمومی روبرو شدند. نقطه مشترک این فیلسوفان، پرداختن به موضوعات قابل لمس و واقعی مانند درد، رنج، مرگ و زندگی است؛ در حالی که فلاسفه کلاسیک اروپایی و اسلامی غالباً به مباحث انتزاعی میپرداختند که برای بسیاری از خوانندگان، کاربرد عملی چندانی نداشت.
زندگی شخصی شوپنهاور، پر از تلخی و تنهایی بود. او در ۱۷ سالگی پدر خود را که بر اثر خودکشی جان باخت از دست داد و رابطه اش با مادرش نیز به دلیل تمایل مادرش به ازدواج مجدد، مختصر و کم دوام بود. برخی معتقدند دیدگاههای شوپنهاور در مورد زنان، ناشی از همین روابط آسیبزننده خانوادگی است. با این وجود، او با مشاهیری مانند هگل و گوته دوستی داشت و گوته از کودکی به آینده درخشان شوپنهاور باور داشت. اما آنچه شوپنهاور را بیشتر در میان عموم شناخته شده است، نوشتههایش درباره «تنهایی» است. او هرگز ازدواج نکرد و تا پایان عمر، به تنهایی زندگی کرد، تا جایی که به تنهایی به کنسرت، تئاتر و رستوران میرفت.
اهمیت پرداختن به شوپنهاور در ایران، به چند عامل اساسی باز میگردد. اگرچه شوپنهاور به بدبینی مشهور است و معمولاً پیامهای امیدوارکنندهای ارائه نمیدهد، اما در ایران طرفداران بسیاری دارد. در دو دهه اخیر، شاهد ترجمههای متعدد و گستردهای از آثار او به زبان فارسی بودهایم، که نشاندهنده گرایش روزافزون به اندیشههای این فیلسوف است.
اولاً، شوپنهاور یکی از فیلسوفان بزرگ تاریخ فلسفه غرب است و مطالعه اندیشههای او، به همان اندازه که مطالعه افلاطون، ارسطو یا کانت اهمیت دارد، ضروری است. درک شوپنهاور، پیشنیاز فهم فلسفه نیچه و تحولات فلسفه قرن بیستم محسوب میشود و بدون شناخت او، نمیتوان تحولات فلسفی آلمان در قرن نوزدهم را بهطور کامل درک کرد.
ثانیاً، شوپنهاور آشنایی عمیق و قابل توجهی با اندیشههای شرقی، بهویژه آیین بودا داشت و از معدود فیلسوفان غربی معتبر است که به تطبیق و مقایسه فلسفه شرقی و غربی پرداخته است. به گفته کاپلستن، بین آیین بودا و فلسفه شوپنهاور شباهتهایی وجود دارد و هر دو بر لزوم شفقت و طبیعت متغیر و فانی پدیدهها تاکید دارند. این توجه شوپنهاور به حکمت شرقی، برای ایرانیان که سنت فلسفی – حکمی قدرتمندی دارند و همیشه به دنبال یافتن ارتباط میان سنتهای فلسفی شرق و غرب بودهاند، بسیار اهمیت دارد.
ثالثاً، شوپنهاور یکی از آخرین فیلسوفانی است که پس از کانت، به احیای متافیزیک کوشید. فلسفه او، دستگاهی منسجم با هستیشناسی، معرفتشناسی و روششناسی مشخص دارد. این ویژگی، امکان گفتوگوی مؤثر با سنت فلسفی ایرانی- اسلامی را فراهم میکند، سنتی که با متافیزیک غنی و داعیههای هستیشناسانه جدی خود، میتواند با دیدگاههای شوپنهاور درگیر شود.
چهارماً، واقعگرایی و بیپروایی شوپنهاور، که غلط بدبینی نامیده شده است، در زمانه پر از مصیبت و سختی کنونی، بسیار قابل تأمل است. او با صراحت، واقعیت هستی را که میل به ویرانی همه چیز است، آشکار میکند. راهکارهای شوپنهاور برای مقابله با این میل، شاید فردگرایانه به نظر برسد، اما در زمانهای که باور به آرمانهای بزرگ جمعی به شدت تضعیف شده، روش او برای مقابله با ویرانی، نتایج مثبتی در بر خواهد داشت.
ترجمه آثار شوپنهاور به زبان فارسی، در دو دهه اخیر، به طور قابل توجهی افزایش یافته است. پیش از انقلاب، آثار کمی از او منتشر شده بود، اما از دهه ۷۰ به بعد، این روند شتاب گرفت و از دهه ۸۰ به بعد به اوج خود رسید. رضا ولییاری، با ترجمه مهمترین کتاب شوپنهاور، «جهان همچون اراده و تصور»، نقش بسیار مهمی در معرفی شوپنهاور به خوانندگان فارسی زبان ایفا کرده است. ولییاری همچنین چندین کتاب ارزشمند دیگر درباره شوپنهاور را به فارسی ترجمه کرده است.
در مجموع، اقبال روزافزون به شوپنهاور در ایران، به دلایل متعددی، از جمله توجه او به حکمت شرقی، ارائه سیستم فلسفی منسجم و واقعگرایی صریح و بیپرده او قابل توجیه است. این گرایش، نشان دهنده جستجوی ایرانیان برای یافتن پاسخهای فلسفی به چالشهای روزگار کنونی است.
منبع: خبرگزاری مهر



























