به گزارش وبسایت اخبار جهان، ابراهیم قزلباش زنجانی، چهرهای پرحاشیه در تاریخ معاصر ایران، در سال 1272 قمری (تقریباً معادل 1855 میلادی) در روستایی کوچک در حوالی زنجان چشم به جهان گشود. وی که در خانوادهای کشاورز و با معیشتی ساده پرورش یافته بود، در هشتسالگی به فراگیری خواندن و نوشتن فارسی، تلاوت قرآن و مقدمات زبان عربی همت گماشت.
در زمستان 1288 قمری، با درگذشت پدر، مسئولیت سنگین اداره دوازده فرزند خانواده بر دوش مادرش قرار گرفت. زنجانی به دلیل ضعف جسمانی و ناتوانی در انجام کارهای سخت، به شغل مکتبداری در روستاهای اطراف روی آورد. این دوران با وجود مشکلات فراوان، زمینهساز آشنایی او با نظام آموزش سنتی شد.
در سال 1294 قمری، زنجانی برای ادامه تحصیل راهی شهر زنجان شد و از محضر آقا عبدالصمد دیزجی کسب فیض کرد. دو سال بعد، در اوایل 1296 قمری، با دختری به نام سکینه پیمان زناشویی بست که پس از هجده سال زندگی مشترک، دار فانی را وداع گفت و زنجانی بار دیگر ازدواج کرد. در ذیالقعده همان سال، به قصد زیارت عتبات عالیات عازم نجف شد و تا محرم 1305 قمری در آنجا اقامت گزید. این سفر، نقطه عطفی در زندگی او به شمار میرفت و او را با طیف وسیعی از علمای برجسته آشنا ساخت.
**تحصیل در نجف: بستری برای شکلگیری دیدگاههای انتقادی**
در نجف اشرف، زنجانی در دروس خارج فقه و اصول نزد اساتید متبحری همچون شیخ محمد لاهیجی، آخوند ملا محمد ایروانی، آخوند ملا محمدکاظم خراسانی، حاج میرزا حبیبالله رشتی و حاج میرزا حسین خلیلی به تحصیل پرداخت. با وجود انتقادات تندی که در خاطراتش نسبت به روحانیت ابراز داشته، همواره از اساتید خود با احترام و تکریم یاد کرده است. این دوگانگی رفتاری، این پرسش را مطرح میسازد که چرا انتقادات او عمدتاً متوجه سه شخصیت خاص – آخوند ملا قربانعلی زنجانی، شیخ فضلالله نوری و سید حسن مدرس – بود که از نظر وی نماد روحانیت سنتی و مخالف با تجدد به شمار میآمدند.
بر اساس شواهد تاریخی، زنجانی در این دوره تحت تأثیر افکار نوگرایانه قرار گرفت و دیدگاههای ضداستبدادیاش شکل گرفت. او بعدها این تجربیات را در نوشتههای خود منعکس کرد، در حالی که روحانیت را به چالش میکشید، اساتید خود را از این قاعده مستثنی میدانست.
**بازگشت به زنجان و آغاز فعالیتهای تجددگرایانه**
زنجانی در محرم 1305 قمری به ایران بازگشت و در زنجان اقامت گزید. چند ماه بعد، اقدام به برگزاری مجلس درس در منزل خود نمود و مسجدی مخروبه را بازسازی کرد تا به پایگاهی برای فعالیتهای خود تبدیل کند. منبرهای او به سرعت شهرت یافت و افراد بسیاری، از جمله اعیان و ثروتمندان شهر، را به خود جذب کرد. وضعیت زندگی او از فقر به رفاه تغییر یافت: مسجد بهتری را برای اقامه نماز انتخاب کرد، خانهای بزرگتر خرید و در رمضان 1308 قمری، امامت مسجد بزرگ آخوند ملا علی قارپوزآبادی را بر عهده گرفت. در 1310 قمری، با کمک افراد متمول، خانهای اعیانی به قیمت دویست تومان خریداری کرد. این پیشرفت اجتماعی، او را با دولتمردان نیز آشنا کرد.
رابطه با میرزا علی اصغر خان مشیرالممالک (وزیر خمسه) از اهمیت ویژهای برخوردار بود: زنجانی به طور محرمانه روزنامههای خارجی مانند “ثریا”، “پرورش” و “حبلالمتین” را مطالعه میکرد و از کتاب “سیاحتنامه ابراهیم بیگ” الهام میگرفت که باعث بیداری افکار وطندوستیاش شد. او با کتابهای شیمی، هیئت و رمانهایی مانند “حاجی بابا” اثر جیمز موریه و آثار طالبوف آشنا شد، ترجمههایی انجام داد و رمان “رویای صادقه” را به رشته تحریر درآورد. در دوران اقامت حسینقلی خان نظامالسلطنه در خمسه (1320-1321 قمری)، زنجانی به یکی از نزدیکان او تبدیل شد، در حالی که آخوند ملا قربانعلی از دیدار با دیوانیان پرهیز میکرد. زنجانی رساله “تریاق السموم” را برای چاپ به بمبئی فرستاد، اما متأسفانه از انتشار آن خبری در دست نیست.
حکومت میرزا مهدی خان غفاری کاشانی (وزیر همایون) بر خمسه (تا 1324 قمری) تحولی بزرگ در زندگی زنجانی ایجاد کرد. وزیر همایون، فرزند فرخ خان امینالدوله و از ماسونهای اولیه ایران، پیش از عزیمت به زنجان به پاریس سفر کرده و به بهائیت گرویده بود. او عضو جامع آدمیت و لژ بیداری ایران بود و نقش مهمی در اخذ فرمان مشروطیت ایفا کرد. رابطه صمیمانهاش با زنجانی، باعث شد تا او به “فرنگیمآبی” متهم شود. وزیر همایون با آخوند ملا قربانعلی درگیر شد و حرمت بست خانهاش را شکست، که این موضوع به شورش مردمی منجر گردید. زنجانی از وزیر همایون درباره رقابت روسیه و بریتانیا اطلاعاتی کسب کرد و بریتانیا را حامی استقلال ایران دانست. پس از او، جلالالدوله (پسر ظلالسلطان) حاکم شد و زنجانی با او نیز رابطه دوستانهای برقرار کرد. این روابط، زمینهساز ورود زنجانی به عرصه سیاست شد.
**انقلاب مشروطیت و ورود به عرصه سیاست**
با آغاز نهضت مشروطه در سال 1323 قمری و صدور فرمان مشروطیت در جمادیالثانی 1324، زنجانی با وجود این که مشروطیت را توطئهای از جانب بریتانیا برای مقابله با روسیه میدانست، به آن وفادار ماند. با حمایت میرزا مهدی خان و محافل ماسونی، به عنوان نماینده زنجان به مجلس اول راه یافت (4 ذیالحجه 1324 قمری)، در حالی که آخوند ملا قربانعلی نقش مهمی در مبارزات مشروطه ایفا کرده بود. ورود به تهران برای زنجانی “تولد جدیدی” به شمار میرفت: او به عضویت محافل ماسونی درآمد و با اردشیر ریپورتر (جاسوس بریتانیایی) آشنا شد. زنجانی به طور تلویحی به عضویت در “مجمع عالی جهانی” (ماسونی) اشاره کرده است. او با چهرههایی مانند ارباب کیخسرو شاهرخ، سید حسن تقیزاده و دیگران در ارتباط بود. این شبکه در سال 1327 قمری لژ بیداری ایران را بنیان نهاد. زنجانی رساله “مکالمات با نورالانوار” (1325 قمری) و رمان “شراره استبداد” (1327 قمری) را به رشته تحریر درآورد که اردشیر ریپورتر قهرمان اصلی آنهاست. در “مکالمات”، غرب را مهد پیشرفت و ایران را غرق در سیاهی و عقبماندگی توصیف میکند، از اسلام انتقاد میکند و شیخ فضلالله را مورد اهانت قرار میدهد.
پس از استبداد صغیر محمدعلی شاه، زنجانی در فتح تهران (1327 قمری) شرکت کرد. او به عنوان دادستان دادگاه فوقالعاده منصوب شد و حکم اعدام شیخ فضلالله نوری را به اتهام “مفسد فیالارض” صادر کرد. به گزارش اخبار جهان ، این محاکمه کوتاه و بدون فراهم کردن امکان دفاع مناسب برای متهم انجام شد و زنجانی را به نمادی از مشروطهخواهان رادیکال تبدیل کرد. شیخ فضلالله، از حامیان مشروطه مشروعه و مخالف با تجدد غربی بود و زنجانی او را نماد عقبماندگی میدانست. این حکم با انتقادات گستردهای روبرو شد و برخی آن را تسویهحسابی ماسونی تلقی میکنند.
**سالهای پایانی عمر**
زنجانی در چهار دوره مجلس (اول تا چهارم) به عنوان نماینده حضور داشت و عضو حزب دموکرات بود. او در مجلس دوم نقشی فعال ایفا کرد و از تجدد دفاع مینمود. دیدگاههای نژادیاش (برتر دانستن نژاد ایرانی پیش از اسلام) برگرفته از آموزههای اردشیر ریپورتر بود. در جنگ جهانی اول، با کمیته مجازات همکاری داشت و در مهاجرت به کرمانشاه شرکت کرد. پس از بازگشت به تهران، در مجالس سوم و چهارم نیز فعال بود، اما به تدریج با رضاشاه دچار اختلاف شد و به انزوا رفت. در سال 1342 قمری (1924 میلادی)، به دلیل مخالفت با جمهوریخواهی رضاخان، تبعید شد، اما پس از مدتی به تهران بازگشت و تا پایان عمر (1351 قمری/1932 میلادی) در این شهر سکونت گزید و به نگارش خاطرات خود پرداخت.
شیخ ابراهیم زنجانی در سال 1351 قمری (1932 میلادی) درگذشت. میراث او آمیزهای از تناقضات است: روحانی تجددگرایی که به نقد روحانیت سنتی پرداخت، ماسونی که حکم اعدام یک عالم شیعه را صادر کرد. زنجانی به عنوان روشنفکری رادیکال شناخته میشود، اما منتقدانش او را به وابستگی به بیگانگان متهم میکنند. نقش او در اعدام شیخ فضلالله، همچنان موضوعی بحثبرانگیز است و نمادی از شکاف عمیق میان مشروطهخواهان و روحانیت سنتی به شمار میرود.
( منبع : متن اصلی مقاله )



























