به گزارش اخبار جهان، نسل جدیدی در حال ظهور است که با پرسشهای بنیادین وجودی دست و پنجه نرم میکند. این پرسشها، از کوچه و خیابان تا کلاس درس و میز شام خانواده، طنینانداز هستند و ریشه در بحرانهای پیچیده عصر حاضر دارند. نسل جوان امروز، در جهانی پر از فناوری پیشرفته، بحرانهای زیستمحیطی، نابرابریهای گسترده و بمباران مداوم اطلاعات، با پرسشهایی اساسی مانند “من کیستم؟”، “چرا در اینجا هستم؟” و “آینده من چه معنایی دارد؟” مواجه است. این نسل را میتوان مانند مسافری در جادهای مهآلود تصور کرد که با چراغی به نام پرسشگری در دست، به دنبال مقصدی مبهم میگردد.
تأثیر اگزیستانسیالیسم به عنوان یک جریان فکری بر این نسل قابل انکار نیست. این فلسفه، با تأکید بر آزادی فردی و مسئولیت شخصی، طعم تلخ و شیرین آزادی و تنهایی را همزمان به این جوانان چشاند است. این تأثیر، به شکل پرسشهای وجودی عمیقی نمود پیدا میکند؛ پرسشهایی که ریشه در اضطراب و جستجوی معنا دارند. پرسشهایی از این دست به وفور شنیده میشود، اما اغلب بدون پاسخ قانعکننده میمانند. از جمله این پرسشها میتوان به موارد زیر اشاره کرد: “چرا باید درس بخوانم در حالی که جهان در حال نابودی است؟”، “تحصیل چگونه به یافتن خود من کمک میکند؟”، “آیا آیندهای که برای آن تلاش میکنم، ارزشش را دارد؟”، “چگونه میتوانم مسیر یادگیری خود را انتخاب کنم؟”، “چرا باید از قوانین خشک مدرسه پیروی کنم؟”، “در جهانی پر از مشکل، تلاش من چه تأثیری دارد؟”، “چرا باید همان راهی را بروم که خانوادهام میخواهند؟”، “اگر هیچکس مرا درک نکند، چه کنم؟”، “زندگی چه معنایی دارد و چرا باید ادامه دهم؟”، “چرا برنامهی مدرسه با واقعیتهای زندگی من بیگانه است؟”، “چه کسی گفته من باید مانند پدر و مادرم زندگی کنم؟” و “چرا حوصله هیچ کاری ندارم یا همیشه افسردهام؟”
ریشه بسیاری از این پرسشها در نفوذ تفکر اگزیستانسیالیستی نهفته است. این پرسشها همچون قطرات باران هستند که سقف فرسوده آموزش سنتی را سوراخ میکنند. اگر این سقف ترمیم نشود، سیلابی از ناآرامیها و بحرانهای اجتماعی به راه خواهد افتاد که نه تنها کلاس درس، بلکه بنیان خانواده و جامعه را تهدید خواهد کرد. اینجا است که نقش و مسئولیت سیاستگذاران و مربیان به وضوح نمایان میشود. آیا برنامه درسی ما بر اساس شناخت واقعیتها و حقایق زندگی تنظیم شده است؟ آیا معلمان ما آموزش دیدهاند که با این پرسشهای عمیق روبرو شوند یا هنوز هم با بیرمقی محفوظات کتاب را تکرار میکنند؟
اگزیستانسیالیسم، مانند شمشیری دو لبه است. اگر به درستی هدایت شود، میتواند ابزاری برای رشد، خودآگاهی و مسئولیت اجتماعی باشد. اما اگر رها شود، منجر به پوچی و انزوای فردی خواهد شد. دیدگاههای مختلفی نسبت به این مسأله وجود دارد؛ دین، به عنوان مثال، انسان را تنها و رهاشده نمیبیند، بلکه او را رهروی میداند که مقصد و راهنمایی دارد. در مقابل، اگزیستانسیالیسم، انسان را تنها، بیپناه، مضطرب و بیانتظار رها میکند.
برای هدایت این نسل به سوی امید و معنا، راهکارهایی ضروری به نظر میرسد. اول، بازنگری اساسی در برنامه درسی با هدف پیوند دادن آموزش با زندگی واقعی، مسائل اجتماعی و دغدغههای روز جوانان. دوم، توانمندسازی معلمان با آموزش فلسفههای نوین، مهارت گفتوگو و روشهای مؤثر برای مواجهه با پرسشهای وجودی. سوم، ایجاد فضایی باز در مدرسه برای گفتوگو و برگزاری کارگاهها و حلقههای فلسفی جهت طرح آزادانه پرسشها توسط دانشآموزان. چهارم، تقویت هویت دینی و معنوی با نشان دادن جنبههای مثبت و امیدبخش دین در یافتن معنا و هدف در زندگی. و پنجم، مشارکت فعال خانوادهها در شنیدن پرسشهای فرزندان بدون قضاوت و سرکوب.
اکنون زمان آن است که سیاستگذاران از خواب سنگین خود بیدار شوند. اگر امروز به این پرسشها پاسخ داده نشود، فردا با نسلی روبرو خواهیم بود که حتی چراغ پرسشگری را نیز از دست داده است. اما اگر امروز به این چالشها پاسخگو باشیم، همین پرسشها میتوانند به نردبانی برای تعالی فردی و اجتماعی تبدیل شوند. اخبار جهان در گزارش خود بر اهمیت پاسخگویی به این نیازها و دغدغهها تأکید میکند.


























