تاریخ : سه شنبه, ۲۷ آبان , ۱۴۰۴ Tuesday, 18 November , 2025

روایت‌هایی از دلاوری «بچه‌های ممد گره» در دفاع مقدس

  • کد خبر : 104352
  • ۰۶ مهر ۱۴۰۴ - ۱۲:۵۵
روایت‌هایی از دلاوری «بچه‌های ممد گره» در دفاع مقدس

به گزارش وبسایت اخبار جهان به نقل از تابناک، کتاب «بچه‌های ممد گره» که توسط حمید حسام تدوین و در سال ۱۳۹۵ توسط انتشارات فاتحان به چاپ رسیده است، مجموعه‌ای از خاطرات دیده‌بان‌ها و مسئولان ادوات و توپخانه لشکر ۳۲ انصارالحسین(ع) را در بر می‌گیرد. حمید حسام، نویسنده و رزمنده همدانی، با انتشار این اثر […]

به گزارش وبسایت اخبار جهان به نقل از تابناک، کتاب «بچه‌های ممد گره» که توسط حمید حسام تدوین و در سال ۱۳۹۵ توسط انتشارات فاتحان به چاپ رسیده است، مجموعه‌ای از خاطرات دیده‌بان‌ها و مسئولان ادوات و توپخانه لشکر ۳۲ انصارالحسین(ع) را در بر می‌گیرد. حمید حسام، نویسنده و رزمنده همدانی، با انتشار این اثر در حوزه ادبیات دفاع مقدس، تلاش کرده است تا دین خود را به هم‌رزمان و هم‌سنگرانش ادا نماید.

این کتاب، روایتی از مقطع سال ۱۳۵۹ و آغاز جنگ تحمیلی تا روزهای پایانی جنگ و حتی پس از پذیرش قطعنامه را شامل می‌شود، زمانی که عراق و مجاهدین خلق مجدداً به مرزهای ایران حمله کردند. خاطرات به شیوه‌ای منظم و دسته‌بندی شده ارائه شده‌اند تا خواننده بتواند سیر تحولات جنگ را به خوبی درک کند.

عنوان کتاب، «بچه‌های ممد گره»، به میراثی اشاره دارد که شهید محمد منوچهری، معروف به «ممد گره»، در لشکر انصارالحسین(ع) از خود به یادگار گذاشت. او اولین دیده‌بان این لشکر بود که فنون دیده‌بانی را از نیروهای ارتش فرا گرفت و سپس به تربیت دیده‌بان‌های لشکر انصار همت گماشت. به این ترتیب، شاگردان ممد گره در نسل‌های مختلف پرورش یافتند و جریان دیده‌بانی را تا پایان جنگ در این لشکر تداوم بخشیدند. واژه «گره» در عنوان کتاب نیز اشاره‌ای به گرا دادن و هدایت آتش توپخانه دارد.

خاطرات کتاب از زمانی آغاز می‌شوند که نیروهای همدانی سپاه و بسیج، دفاع از جبهه سرپل ذهاب و بازی‌دراز را با کمترین امکانات آغاز کردند و در ادامه، با پیشروی در جنگ، به لشکر ۳۲ انصارالحسین(ع) تبدیل شدند. اولین خاطره کتاب به حاج حسین همدانی مربوط می‌شود و عنوان آن «فرمول ننه» است. این خاطره مربوط به سال ۵۹ است، زمانی که رزمندگان همدانی مدافع سرپل ذهاب از حاج حسین همدانی می‌خواهند اولین گلوله خمپاره را به سمت دشمن شلیک کند. حاج حسین نیز با اضطراب زیاد، از روش مادرش استفاده کرده و پس از فرستادن ۳ صلوات و فوت کردن آن به اطراف، خمپاره را در لوله رها می‌کند. خمپاره مستقیماً به هدف اصابت می‌کند و همدانی در پاسخ به سوال دوستانش درباره چگونگی هدف‌گیری دقیق، می‌گوید: «هیچی از فرمول ننه‌ام استفاده کردم. فرمول ننه یعنی توکل کن و کارت را به خدا بسپار!»

در اصطلاح نظامی، به کسی که هدایتگر آتش توپخانه و خمپاره است، دیده‌بان گفته می‌شود. کار دیده‌بانی با همکاری قبضه‌چی‌ها تکمیل می‌شود؛ به این صورت که دیده‌بان با بررسی منطقه جنگی، مختصات هدف را از طریق بی‌سیم به توپخانه ارسال می‌کند و قبضه‌چی‌ها با تنظیم توپ، به سمت هدف آتش می‌گشایند. علاوه بر کتاب‌ها، در سینمای دفاع مقدس نیز فیلم‌هایی مانند «دیده‌بان»، «برج مینو»، «دکل» و «ملکه» به موضوع دیده‌بان‌ها پرداخته‌اند.

یکی از مفاهیم مهمی که نمایانگر اخلاص دیده‌بان‌های دوران جنگ است و در فیلم «دیده‌بان» نیز به آن اشاره شده، این باور است که در واقع خداوند است که آتش را به سوی دشمن هدایت می‌کند، نه دیده‌بان. دیده‌بان فیلم «دیده‌بان» با بیان این جمله که «ما غلط می‌کنیم توی کار خدا دخالت کنیم» این مفهوم را به خوبی بیان می‌کند. یکی از دیده‌بان‌های لشکر ۳۲ انصارالحسین(ع) نیز در خاطراتش نقل می‌کند که در بازدید فرماندهان از پست دیده‌بانی‌اش، به دلیل غرور و تکبر، هرچه مختصات درست را به توپخانه می‌داده، گلوله‌ها با فاصله زیادی از هدف فرود می‌آمده‌اند. اما پس از غلبه بر غرور و با این باور قلبی که «همه‌کاره واقعی خداست»، دوباره فرصت پیدا می‌کند که کارش را به فرماندهان نشان دهد و این بار، با همان مختصات قبلی، گلوله‌ها دقیقاً به هدف اصابت می‌کنند.

در یکی از خاطرات کتاب «بچه‌های ممد گره»، داستان طلاق گرفتن یکی از فرماندهان دیده‌بانی روایت می‌شود. این فرمانده به دلیل اصرار همسرش که تحمل داغ دیگری را نداشت (پدرش در جنگ شهید شده بود)، مجبور می‌شود با وجود علاقه، او را طلاق دهد. این فرمانده در خلوت به دوستش (راوی خاطره) می‌گوید که به جرم جهاد مجبور به طلاق شده است و چندی بعد نیز به شهادت می‌رسد.

سخنرانی حاج حسین همدانی در شب عملیات، از دیگر خاطرات این کتاب است که عملیات را به عاشورای امام حسین (ع) تشبیه می‌کند. او به رزمندگان می‌گوید هرکس گرفتاری دارد، می‌تواند اردو را ترک کند. راوی کتاب و تدوین‌کننده آن با صداقت اشاره می‌کنند که تعدادی از رزمندگان به دلیل عدم آمادگی برای شهادت یا مشکلات خانوادگی و مادی، از اردو می‌روند. البته راوی به شرمندگی و خجالت افرادی که رفتند نیز اشاره می‌کند.

در خاطره‌ای دیگر، راوی به محل استقرار قبضه‌های خمپاره می‌رود و متوجه می‌شود که هیچ‌کدام از قبضه‌چی‌ها حرف‌هایش را نمی‌شنوند. علت این امر، آسیب دیدن شنوایی آن‌ها بر اثر شلیک مداوم با خمپاره بود. فرمانده قبضه‌چی‌ها نیز به شوخی به راوی می‌گوید: «به جمکران (جمعِ کَرَان) خوش آمدی!»

یکی از خاطرات کتاب «بچه‌های ممد گره» با صحنه‌هایی از فیلم «ملکه» شباهت دارد. در فیلم «ملکه»، دیده‌بان ایرانی از روی خیرخواهی، گلوله‌های عمل نکرده را به سمت فرمانده عراقی شلیک می‌کند. اما در خاطره کتاب، وضعیت متفاوت است. راوی می‌گوید تعداد زیادی گلوله خمپاره از طرف دشمن شلیک شد که هیچ‌کدام منفجر نشدند. پس از بررسی مشخص می‌شود که ضامن ماسوره‌های خمپاره‌ها عمداً کشیده نشده بودند و عاملان این کار، شیعیان عراقی بوده‌اند.

منبع : تابناک

لینک کوتاه : https://akhbarjahan.news/?p=104352
 

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.