به گزارش اخبار جهان به نقل از Social Europe، آلبرت اینشتین، نابغه برجسته قرن بیستم، دیدگاهی عملگرا و رادیکال برای حل منازعه طولانیمدت فلسطین و اسرائیل ارائه میداد که در مقالهای توسط بو روتشتاین، استاد علوم سیاسی دانشگاه گوتنبرگ، مورد بررسی قرار گرفته است. این مقاله با طرح این پرسش آغاز میشود که اگر اینشتین امروز زنده بود، چه راهحلی برای این بحران ارائه میداد؟ با توجه به بنبست کنونی و وضعیت وخیم در غزه و کرانه باختری، این سوال صرفاً یک گمانهزنی نیست، بلکه فرصتی برای بررسی ریشهایترین عوامل این درگیری و یافتن راهکارهای نوین است.
اینشتین، علاوه بر نبوغ علمی بینظیرش، به عنوان یک شخصیت اخلاقی تاثیرگذار و فعال سیاسی شناخته میشد. انتقادات صریح او از ناسیونالیسم، شوونیسم، و نظامیگری، او را به نمادی از وجدان اخلاقی جهان تبدیل کرد. با این حال، دیدگاه سیاسی او برخلاف تصور رایج، فاقد واقعگرایی نبود. اینشتین، با بهرهگیری از “آزمایشهای فکری”، به بررسی ریشههای مشکلات میپرداخت و به دنبال راهحلهایی فراتر از رویکردهای متداول بود. این روش، به گفته فیلسوف روسی-بریتانیایی، آیزایا برلین، با واقعگرایی علمی او مرتبط بود. اینشتین معتقد بود که نظریههای علمی “ساختههای اجتماعی” هستند، اما هدف از تخیل علمی، کشف حقیقت در مورد واقعیتی عینی و مستقل است. این رویکرد، درک زودهنگام او از ماهیت خطرناک نازیسم و خروج به موقع او از آلمان را نشان میدهد.
اینشتین، با اینکه خود را نوعی سوسیالیست میدانست، از هرگونه وابستگی سیاسی کورکورانه پرهیز میکرد و به خطرات ایدئولوژیهای رادیکال، از جمله کمونیسم استالینیستی، آگاه بود. رابطه پیچیده او با صهیونیسم نیز قابل تامل است. اگرچه او از جنبش صهیونیستی حمایت میکرد، اما همواره نسبت به گرایشهای ملیگرایانه و نظامیگرایانه برخی از جناحهای آن ابراز نگرانی میکرد. او بر سه آرمان اصلی برای یک دولت یهودی تاکید داشت: جستجوی دانش، عدالت و استقلال شخصی.
اینشتین، از همان اوایل دهه 1920، به رهبران صهیونیست هشدار داده بود که عدم توافق با فلسطینیان میتواند به دههها درگیری منجر شود. او با درک عمق این مسئله، از بسیاری از سیاستهای اسرائیل علیه فلسطینیان و افزایش ماهیت مذهبی این منازعه نگران بود. با این حال، او حق اسرائیل در دفاع از خود را نیز به رسمیت میشناخت. اینشتین معتقد بود که حل مشکلات، از جمله مسائل سیاسی، مستلزم بررسی “اصول اولیه” و خروج از چارچوبهای ذهنی متداول است. او به جای پرداختن به مبحث “گناه” و “تقصیر” تاریخی، بر ریشهیابی منازعه تاکید میکرد. به نظر او، این درگیری، نوعی “بازی با حاصل جمع صفر مطلق” بود که در آن هر دو طرف، ادعای حق الهی بر سرزمین را داشتند.
اینشتین با زیر سوال بردن مفهوم “سرزمین مقدس”، استدلال میکرد که امکان خرید و فروش زمینها، بطور ضمنی عدم تقدس آنها را نشان میدهد. او پیشنهاد میکرد که به جای تمرکز بر “سرزمین مقدس”، باید به مسئله بیعدالتی اقتصادی وارد شده به فلسطینیها پرداخته شود. تمام تلاشها برای رسیدن به راهحل صلحآمیز تا کنون به دلیل مسائلی همچون شهرکسازیهای اسرائیلی در کرانه باختری و حق بازگشت آوارگان فلسطینی با شکست مواجه شدهاند. اینشتین، به طور قطع، با حق بازگشت میلیونها فلسطینی به اسرائیل مخالفت میکرد و آن را غیرواقعی و خطرناک میدانست. او به تجربه آوارگی سایر گروههای قومی در جهان نیز اشاره میکرد.
پیشنهاد رادیکال اینشتین، بر اساس پرداخت غرامت اقتصادی به فلسطینیان برای املاک و داراییهایی بود که از دست دادهاند. مطالبات جبران خسارت باید توسط دادگاههای بیطرف، مانند دادگاههای سوئیس، بررسی و به افراد پرداخت میشد. این راهحل، مناقشه را از محدوده حقوق بینالملل به حوزه حقوق مدنی منتقل میکند. پرداخت غرامت، از سوی اسرائیل، با حمایت اتحادیه اروپا و آمریکا، میتوانست به کاهش درگیری و ایجاد فرصت برای ساختن یک طبقه متوسط فلسطینی ثروتمندتر کمک کند. اینشتین با این رویکرد، نه تنها توانایی حل این منازعه را نشان میداد بلکه اثبات میکرد که راهکارهای نوآورانه، فراتر از چارچوبهای فکری سنتی، ضرورت دارند.
منبع: Social Europe


























