به گزارش وبسایت اخبار جهان به نقل از خبرنگار مهر، کشورهای استعمارگر در جستجوی راههای دریایی جدید برای دسترسی به منابع هند و چین، به قارههای آفریقا و آمریکا رسیدند. کشورهایی مانند هلند، انگلیس، فرانسه، پرتغال و اسپانیا این مأموریتها را با دو عامل اصلی پیش میبردند. اولین عامل، شکلگیری سازوکارهای حمایت مالی با کمک دولتها و سرمایهگذاران اروپایی بود. دومین عامل نیز پیشرفتهای فنی در کشتیسازی و دستگاههای ناوبری همزمان با انقلاب صنعتی بود که استراتژی تجاری آنها را تغییر داد.
در این دوران، قدرتهای استعمارگر با بهرهگیری از تواناییهای خود و همچنین استعدادها و ظرفیتهای کشورهای تحت استعمار، قدرت استعماری خود را افزایش میدادند. آنها با غلبه بر نیروی مردمی و استفاده از امکانات و مواد خام این کشورها، قدرتمندتر شده و راه را برای استعمار بیشتر هموار میکردند.
با گذشت زمان، فناوریهای نوین زندگی بشر را متحول کرد و صنعت بر تمام جنبههای زندگی تأثیر گذاشت. قدرتهای استعماری با در اختیار داشتن این فناوریها، فاصله خود را با سایر کشورها بیشتر کردند. پیشرفت در ارتباطات و حملونقل، همراه با برتری نظامی، به آنها اجازه داد تا سلطه خود را در سراسر جهان حفظ کنند.
در قرنهای ۱۸ و ۱۹، استعمارگران با تکیه بر قدرت نظامی، کشورها را تحت سلطه خود درآوردند. برخی کشورها مانند چین، ترکیه و ایران هرگز بهطور کامل مستعمره نشدند، اما به دلیل نفوذ و دخالت بیگانگان به «نیمهمستعمره» تبدیل شدند. در این وضعیت، منابعی که باید برای پیشرفت کشور صرف میشد، از طریق قراردادها به کشورهای خارجی واگذار میگردید.
نگاه خودباختگی و زمینه استعمار فکری
بر اساس کتاب «جهانی شدن و استعمار دوباره» نوشته علی محمدی، کشورهای نیمهمستعمره اغلب وضعیت خود را بدتر از کشورهای کاملاً مستعمره میدانستند. رهبران سیاسی این کشورها، حتی اگر توسط استعمارگران انتخاب نمیشدند، با سیاستهای رشوه و تهدید، منافع قدرتهای استعماری را بر منافع ملی خود ترجیح میدادند. برای مثال، امضای قرارداد رویتر در قرن نوزدهم، منافع انگلیس را بر منافع ملی ایران اولویت داد و به آن کشور اجازه داد از طریق خط تلگراف عبوری از ایران، کنترل خود بر هند را افزایش دهد.
سیاست استعمارگران در کشورهای مستعمره و نیمهمستعمره تنها دسترسی به مواد خام نبود، بلکه تسلط بر افکار عمومی با استفاده از روشهای نرم نیز از ترفندهای آنان بود. گاهی این ترفندها باعث میشد کشور تحت سلطه با استعمارگران همراهی کند. برای نمونه، پس از نبرد پلاسی در هندوستان، بخش عمدهای از بودجه و نیروی نظامی مورد نیاز انگلیس برای کنترل این کشور، توسط خود هندیها تأمین میشد.
جامعه جهانی و همراهی با استعمارگران
به باور نویسنده کتاب، در دوره کنونی، استعمارگران قدیمی با قدرت بیشتری بازگشتهاند، بهویژه پس از فروپاشی بلوک شوروی. در نتیجه، بسیاری از بحرانهای جدی در جهان، بهطور مستقیم یا غیرمستقیم با منافع این قدرتها مرتبط است. از این دیدگاه، شعارهایی مانند تروریسم، دموکراسی، حقوق بشر و حفاظت از محیط زیست معانی متفاوتی پیدا میکنند و رویدادهایی مانند جنگ خلیج فارس و جنگ بوسنی نیز به شکل دیگری تفسیر میشوند.
رابرت ساموئلسن معتقد است که «جهانی شدن شمشیری دو لبه است»؛ از یک سو ابزاری قدرتمند برای رشد اقتصادی و از سوی دیگر، تهدیدی برای استقلال ملی و فرهنگهای محلی است. امروزه شرکتهای چندملیتی بر دولتها نفوذ دارند و تلاش میکنند سودآورترین معاملات را انجام دهند. انگیزه اصلی این شرکتها کسب سود است، نه وفاداری ملی یا منافع بشری. به همین دلیل، تمرکز جهانی بر سود و طمع استوار است، نه بر مسائل مهمی مانند محیط زیست، خشکسالی، گرمایش زمین یا حقوق بشر. این وضعیت، محرومیت را در جهان افزایش داده و یک چرخه باطل ایجاد کرده است که شرایط جهانی را وخیمتر میکند.
منبع: خبرنگار مهر


























