به گزارش اخبار جهان به نقل از روزنامه شرق، بیتفاوتی ظاهری آمریکا نسبت به مذاکره با ایران، پرسشهای بسیاری را در خصوص تاکتیکها و راهبردهای این کشور در منطقه خاورمیانه ایجاد کرده است. آیا این رویکرد، نشانگر یک استراتژی بلندمدت است یا صرفا تاکتیکی برای اعمال فشار بیشتر بر تهران؟ تحلیل این مساله مستلزم بررسی دقیق منافع و اهداف آمریکا در قبال ایران و منطقه است.
از دیدگاه واشنگتن، انگیزه مذاکره با ایران در شرایط کنونی چیست؟ اگر هدف نهایی تضعیف ایران یا حتی تغییر رژیم است، چرا آمریکا باید به ایران فرصتی برای بهبود وضعیت اقتصادی و عبور از مشکلات فعلی بدهد؟ با توجه به ادعای آمریکا مبنی بر کاهش فوریت تهدید هستهای ایران و همچنین فشارهای اقتصادی فزاینده بر این کشور، چه منافع یا دستاوردهایی میتواند برای آمریکا از مذاکره واقعی با ایران حاصل شود؟
برخی بر این باورند که با توجه به محدودیت برنامه هستهای ایران و کاهش تهدید ناشی از آن، هدف آمریکا باید ادامه فشار اقتصادی برای تضعیف بیشتر ایران یا عدم تعامل کامل با آن باشد. اما این تحلیل، غیر دقیق است. ایران نه کشوری بیاهمیت است و نه آمریکا به دنبال فروپاشی یا تغییر نظام در این کشور است. در حالی که اسرائیل ممکن است با هدف اعمال هژمونی در منطقه، دنبال تغییر رژیم در ایران باشد، آمریکا به دلیل پیامدهای وخیم چنین اقدامی نمیتواند این هدف را دنبال کند.
فروپاشی ایران به عنوان یک قدرت بزرگ منطقهای و همسایه کشورهای حاشیه خلیج فارس و دریای عمان، با دسترسی به منابع عظیم نفتی، تهدیدی جدی برای ثبات منطقه و امنیت ژئوپلیتیکی خواهد بود. این امر به افزایش چشمگیر قیمت نفت منجر شده و تبعات اقتصادی گستردهای برای جهان خواهد داشت.
علاوه بر این، مخاطرات ناشی از فروپاشی ایران، میتواند به سرعت به کشورهای همسایه سرایت کند و آمریکا را درگیر هزینههای هنگفت مالی و انسانی برای مهار این بحران نماید. این امر با توجه به سیاستهای داخلی آمریکا و پایگاه اجتماعی مخالف با دخالتهای نظامی گسترده در خارج از مرزهای این کشور، به ویژه در میان هواداران ترامپ، بعید به نظر میرسد. بخش قابل توجهی از این پایگاه اجتماعی، مخالف مداخله نظامی حتی در حد حمله محدود به تأسیسات هستهای ایران بوده و در نتیجه منجر به تنشهایی با اسرائیل نیز شده است.
اما فرض نادرست دیگر این است که روابط ایران و آمریکا صرفا به برنامه هستهای محدود میشود. آمریکا به عنوان قدرت جهانی و ایران به عنوان کشوری با موقعیت ژئوپلیتیکی استراتژیک و پتانسیل تبدیل شدن به قدرتمندترین کشور منطقه، به طور ذاتی بیشترین تعامل (یا تقابل) را با یکدیگر خواهند داشت. تاریخ 400 سال اخیر منطقه نشان میدهد که در طول حضور قدرتهای جهانی همچون پرتغال، هلند، انگلیس و آمریکا، رابطه ایران با این قدرتها همواره با بیشترین تعامل یا تقابل همراه بوده است. این امر در آینده نیز ادامه خواهد یافت و منطق قدرت و رقابت، اقتضا میکند که ایران با قدرت جهانی غالب، تعامل یا تقابل گستردهای داشته باشد.
در واقع، تعامل میان قدرتهای جهانی غالب و قدرتهای منطقهای یک انتخاب نیست، بلکه اجباری است. قدرتهای جهانی به دلایل متعددی که در این مختصر نمیگنجد، حضور در مناطق مختلف را ضروری میدانند. چنانچه ایران از تعامل با قدرت جهانی خودداری کند، رقبای منطقهای جایگزین شده و از این تعامل به نفع خود بهره خواهند برد، همانطور که در پنج دهه گذشته اتفاق افتاده است.
قدرت جهانی کنونی، و به خصوص دولت کنونی آمریکا، ترجیح میدهد که کمتر درگیر تنشهای ژئوپلیتیکی در منطقه خاورمیانه باشد. آمریکا میداند که کاهش تنش با ایران، فرصتی برای کاهش و حتی حذف حضور نظامی خود در منطقه فراهم میکند. این امر باعث کاهش هزینهها و مخاطرات برای آمریکا میشود و امکان تمرکز بر رقیب اصلی یعنی چین را فراهم میآورد. این تمایل به تمرکز بر آسیا حداقل از زمان اوباما در میان مقامات آمریکایی وجود داشته است.
آمریکا، و به طور خاص دولت ترامپ، به طور کلی مایل به همکاری با ایران در حوزههای مختلف است. آنها تمایل دارند از دشمنیهای فعلی عبور کرده و بر همکاری با ایران، با توجه به پتانسیلهای عظیم این کشور در زمینههای مختلف، تمرکز کنند. اخیرا ایران در سطح بالا آمادگی خود را برای پذیرش سرمایههای آمریکایی اعلام کرده است. در واقع، مذاکره بین ایران و آمریکا باید بر چنین زمینههایی متمرکز شود.
منبع: روزنامه شرق

























