تاریخ : سه شنبه, ۲۷ آبان , ۱۴۰۴ Tuesday, 18 November , 2025

«زمانِ» از حرکت‌ ایستاده با چند تار مو

  • کد خبر : 103584
  • ۰۶ مهر ۱۴۰۴ - ۱۰:۳۲
«زمانِ» از حرکت‌ ایستاده با چند تار مو

به گزارش وبسایت اخبار جهان به نقل از خبرگزاری خبرآنلاین، مهرداد حجتی، روزنامه‌نگار در صفحه آخر روزنامه اعتماد به موضوعی پرداخته که اخیراً در شبکه‌های اجتماعی مورد توجه قرار گرفته است. ماجرا از این قرار است که تصویر جلد یک مجله توقیف‌شده مربوط به اسفند ۱۳۷۷، در فضای مجازی دست به دست می‌شود. این تصویر، […]

به گزارش وبسایت اخبار جهان به نقل از خبرگزاری خبرآنلاین، مهرداد حجتی، روزنامه‌نگار در صفحه آخر روزنامه اعتماد به موضوعی پرداخته که اخیراً در شبکه‌های اجتماعی مورد توجه قرار گرفته است.

ماجرا از این قرار است که تصویر جلد یک مجله توقیف‌شده مربوط به اسفند ۱۳۷۷، در فضای مجازی دست به دست می‌شود. این تصویر، زنی جوان از تاجیکستان را نشان می‌دهد که در حال آماده‌سازی سفره هفت‌سین برای جشن نوروز است. نکته قابل توجه این است که این تصویر از کتاب‌های منتشر شده در خود وزارت ارشاد انتخاب شده بود.

در آن زمان، محمدرضا باهنر که نماینده مجلس بود، در صحن علنی مجلس این مجله را به دست گرفت و انتشار این عکس را مصداق «اشاعه فساد و فحشا» دانست و متعاقباً، مجله توقیف شد. مجله گردشگری «زمان» که توسط کادری حرفه‌ای از جمله سیروس علی‌نژاد، اسماعیل جمشیدی و مرتضی ممیز اداره می‌شد، قربانی این اعتراض شد.

اکنون ۲۷ سال از آن واقعه می‌گذرد. آن اعتراض و توقیف، یک سال پس از دوم خرداد ۷۶ و در دورانی رخ داد که مطبوعات تازه جانی گرفته بودند و به تعبیری «بهار تهران» پس از انتخاباتی پرشور فرا رسیده بود. اما با گذشت زمان، آن اعتراض و توقیف بیشتر به یک شوخی شبیه است. حساسیتی که در آن زمان برای عکسی که پیش‌تر در کتابی از انتشارات ارشاد چاپ شده بود، نشان داده شد، امروزه عجیب به نظر می‌رسد. به نظر می‌رسد ریشه این رفتار در عادتی بود که از یک دهه قبل شکل گرفته بود؛ عادت به تندروی که در بسیاری از زمینه‌ها به امری عادی تبدیل شده بود.

دوم خرداد ۷۶ نشان داد که با انجام اصلاحاتی می‌توان شرایط را بهبود بخشید، از خشم مردم کاست، به نخبگان اعتماد کرد و فضای باز سیاسی را تجربه نمود. شعار مهم خاتمی، یعنی «تبدیل معاند به مخالف و مخالف به موافق»، در جهت تحقق رواداری و مدارا در سطحی گسترده به کار گرفته شد. خود رئیس‌جمهور خاتمی تلاش کرد با رفتاری نو، فضای سیاست را از حالت غیرصمیمی به فضایی صمیمی‌تر تغییر دهد و با جوانان وارد گفتگو شود. اما این دوران دیری نپایید.

یک جامعه دموکراتیک، اساساً جامعه‌ای چندصدایی است که در آن گروه‌ها و احزاب مختلف امکان بیان نظرات خود را دارند و مردم می‌توانند با بررسی این نظرات، حزب مورد نظر خود را برای تاثیرگذاری در عرصه سیاسی انتخاب کنند. در چنین جوامعی، مطبوعات و رسانه‌های آزاد، اطلاعات را به صورت آزادانه در اختیار مردم قرار می‌دهند. افکار عمومی به راحتی در مطبوعات و رسانه‌ها بازتاب پیدا می‌کند و مسئولان در برابر افکار عمومی پاسخگو هستند. در این جوامع، برای محافظت از مسئولان در برابر پرسش‌های تند مردم و منتقدان، مطبوعات را تعطیل نمی‌کنند، بلکه تلاش می‌کنند به مسئولان یادآوری کنند که عرصه سیاست، عرصه چالش و رقابت است و بهتر است پیش از ورود به آن، «تمرین مدارا» کنند. اندکی «رواداری» بیاموزند و در برابر حجم عظیم پرسش‌ها، صبر و خویشتن‌داری نشان دهند و به پاسخگویی به مردم و پرسشگران بپردازند. احزاب نیز به همین دلیل تاسیس می‌شوند؛ تا به افرادی که خود را برای ورود به عرصه‌های سخت آماده می‌کنند، بیاموزند که به جای تندخویی، نرم‌خویی پیشه کنند. دموکراسی یک‌شبه به وجود نمی‌آید. سال‌ها ممارست لازم است تا ظرفیت جمعی یک ملت افزایش یابد و به حدی برسد که بتواند «مخالف» خود را بپذیرد و به آن احترام بگذارد، زیرا حذف مخالف، اساساً امری ضد دموکراتیک است. این اتفاق عمدتاً ریشه در کم‌حوصلگی و بی‌صبری سیاستمداران و دولتمردان دارد و کشور را از مسیر دموکراسی دور می‌کند و مانع رسیدن آن به بلوغ می‌شود.

جنبش‌های آزادی‌خواهانه در ایران در طول بیش از یک قرن گذشته نشان داده‌اند که گروه‌ها و اقشاری، عمدتاً تحصیل‌کرده و تجددخواه، به دنبال دستیابی به دموکراسی بوده‌اند. جنبش مشروطه، بیش از یک قرن پیش، کشور را گام‌هایی به جلو برد. مطبوعات آزاد، فضای کشور را تغییر دادند. برای نخستین‌بار، روشنفکرانی از حقوق مدنی مردم در تریبون‌ها سخن گفتند. گروهی از زنان تجددخواه، «انجمن نسوان وطنخواه» را تشکیل دادند. آن‌ها نشریه منتشر کردند و در فضاهای باز پارک‌ها، تئاتر اجرا کردند. شاعری جوان همچون میرزاده عشقی برای آن‌ها مقاله و نمایشنامه نوشت. نوابغی همچون علی‌اکبر دهخدا و جهانگیرخان، روزنامه «صوراسرافیل» را منتشر کردند. ملک‌المتکلمین از آزادی گفت و تاریخ دورانی تازه را تجربه کرد. هرچند با ظهور استبداد، آن اوضاع تغییر کرد و جهانگیرخان و ملک‌المتکلمین در برابر چشمان محمدعلی شاه به دار آویخته شدند و امید آزادی‌خواهان مشروطه ناامید شد. اما نهالی که در آن دوران توفانی کاشته شد، چند دهه بعد به درختی تنومند تبدیل شد و به بار نشست. از درون آن جنبش، خرده‌جنبش‌های دیگری نیز جوانه زد. چه در قیام سی تیر و چه پس از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲، آتش آن جنبش هرگز خاموش نشد. سال ۵۷، سال زبانه کشیدن آن آتش بود.

روشنفکران سرکوب‌شده آن دوران، با احیای تجربه آزادی‌های مشروطه، به دنبال ایجاد فضایی تازه بودند؛ انتشار مطبوعات آزاد و تمرین چندصدایی برای گسترش آزادی‌های سیاسی. اما تندروی‌هایی از هر سو، فرصت را از دموکراسی گرفت. از یک سو، شعارهای تند شعاردهندگان در خیابان که مدام خواستار محاکمه سران رژیم پیشین (رژیم شاه) بودند و از سوی دیگر، خواسته‌های فراوان احزاب و گروه‌های سیاسی که خواستار رفتاری انقلابی و قاطع‌تر با بازماندگان دولتمردان رژیم گذشته بودند، فضا را متشنج کرد. شدت انقلابی‌گری به قدری زیاد بود که هر فرد معتدلی را نیز ناگزیر به انقلابی شدن می‌کرد. در چنین شرایطی، فقط افراد نادری همچون مهندس مهدی بازرگان از موج انقلابی‌گری دوری می‌کردند. اگر شاه قدری با مخالفان مدارا می‌کرد و همراه با اصلاحات اقتصادی پس از ششم بهمن ۴۱، به اصلاحات سیاسی نیز دست می‌زد، شاید هرگز انقلابی رخ نمی‌داد و وضعیت با «رفرم» به شکلی صحیح‌تر پیش می‌رفت. این یک واقعیت تاریخی است که در دوران پهلوی (هر دو شاه) اجازه هیچ‌گونه اصلاحات سیاسی داده نشد و تمامی منافذ بسته شد و کشور کاملاً از مسیر دموکراسی دور شد. هنگامی که انقلاب رخ داد، هیچ‌کس از آن نسل تجربه فعالیت سیاسی آزادانه نداشت. به همین خاطر نیز جز دو، سه نفر، هیچ‌یک از رهبران، رفتاری جز انقلابی‌گری نداشتند. در فضای انقلابی، بدیهی است که دموکراسی شکل نمی‌گیرد. دادگاه‌های انقلاب، تیرباران سران و وزیران و بروز ناآرامی در چند نقطه کشور (در کردستان، خوزستان، آذربایجان و گنبد) و تند شدن لحن و زبان برخی از چهره‌های منتقد انقلاب، رهبران انقلاب را به واکنش واداشت و در نخستین اقدام، روزنامه «آیندگان» با تحریم آیت‌الله خمینی از انتشار بازماند و چند ماه بعد، با انقلاب فرهنگی، وضعیت به کلی تغییر کرد. تمامی راه‌ها بسته شد، دانشگاه‌ها تعطیل شد و فضای فرهنگی نیز مسدود شد. چند ماه بعد که جنگ نیز آغاز شد، اوضاع به کلی سخت‌تر شد.

روند انقلاب پس از اشغال سفارت و ماجرای گروگان‌گیری مدام به سوی تندتر شدن پیش رفت. مخالفان اما کماکان از سوی حکومت تحمل می‌شدند تا این‌که در خرداد ۶۰، با خروج مسلحانه سازمان مجاهدین خلق، حکومت نیز دست به اسلحه برد و برای مدت‌ها تهران عرصه رویارویی مسلحانه میان حکومت و افراد مسلح برانداز شد. موج ترورها تعدادی از چهره‌های تاثیرگذار حکومت را هدف گرفت و همان اقدامات موجب ایجاد ایست بازرسی در سطح پایتخت و سپس همه کشور شد. هسته گزینش در همه ادارات فعال شد و سخت‌گیری به شکلی فزاینده‌ای بیشتر شد. حکومت در صدد بستن منافذ نفوذ نیروهای نفوذی بود و از همین رو، بر تعداد لایه‌های فیلترش افزوده بود. مراقبت بیش از حد حکومت از خودش، موجب سخت‌تر شدن فضا برای افراد بیرون از حکومت، خصوصاً فعالان سیاسی، شده بود. تا مادامی که جنگ ادامه داشت، همه‌چیز تحت تاثیر فضای جنگ پیش رفته بود و پس از جنگ، خصوصاً پس از عملیات «مرصاد»، اوضاع به شکلی دیگر پیش رفته بود. رهبر کاریزماتیک انقلاب، آیت‌الله خمینی، چند ماه پس از پذیرفتن قطعنامه ۵۹۸، از دنیا رفت و دهه دوم انقلاب با رهبری تازه و رئیس‌جمهوری تازه آغاز شد. به نظر می‌رسید ایران در مسیری تازه قرار گرفته است، اما از سخت‌گیری‌های مرسوم هنوز چیزی کاسته نشده بود تا این‌که هشت سال بعد، در خرداد ۷۶، ورق به کلی برگشت و بارقه‌هایی از دموکراسی دوباره پیدا شد و بهار مطبوعات آغاز شد.

در چنین وضعیتی است که افرادی نظیر محمدرضا باهنر که چندان تصور روشنی از «مشق دموکراسی» نداشتند، با تصویر روی جلد آن مجله (نشریه زمان) مخالفت می‌کنند و چاپ آن عکس را «مصداق اشاعه فساد و فحشا» می‌خوانند! کشور سال‌ها چنین آزادی‌هایی را (نظیر آن‌چه پس از دوم خرداد ۷۶ پیش آمد) تجربه نکرده بود. هیچ‌گاه از سوی هیچ مسئولی تبلیغ مدارا نشده بود. لحن تحکم‌آمیز بسیاری از سران همواره منتقدان را رانده و حتی بسیاری از روشنفکران صلح‌طلب را رنجانده بود. تهدیدهایی که فضا را بیش از پیش تنگ‌تر کرده بود و جایی برای گفت‌وگو باقی نگذاشته بود، حالا اما با روی کار آمدن دولت تازه (دولت سیدمحمد خاتمی) مجال گفت‌وگو میان منتقدان و دولت فراهم شده بود. روزنامه‌های تازه، تریبون‌های تازه برای گفت‌وگو ایجاد کرده بودند. نویسندگان خانه‌نشین، از سایه بیرون آمدند. دموکراسی در کنار موسیقی، فیلم، تئاتر، تجسمی، به یک‌باره جوانه زد! اتفاقی کم‌سابقه که نیاز به مراقبت و نگهداری داشت، اما آن وضعیت هم دوام نداشت!

تندروی «دموکراسی» را می‌میراند و ریشه‌های آن را تا سال‌ها می‌خشکاند؛ اتفاقی که چند دهه قبل از دوم خرداد ۷۶ رخ داد و تا سال‌ها کشور را عقب راند. گویا قرار بود این‌بار به شکلی دیگر رخ دهد و این‌بار برای همیشه ریشه‌های «دموکراسی» را بخشکاند.

روی کار آمدن محمود احمدی‌نژاد، فرصتی به تندروها داد تا بار دیگر به صحنه بازگردند تا تمامی منفذهای دموکراسی را ببندند، دستاوردها را تبخیر کنند و کشور را به دهه ۶۰ بازگردانند. ایران چندین بار در تاریخ ۱۵۰ ساله اخیر این ماجراها را به اشکال مختلف تجربه کرده بود و حالا به شکلی عجیب، در موقعیتی دیگر نظیر آن‌چه در گذشته رخ داده بود، قرار گرفته بود. تاریخ دوباره تکرار شده بود. تندروها، به دولت راه یافته بودند تا مانع تحقق دموکراسی شوند. همان آزادی‌های نسبی هم در دوران احمدی‌نژاد تحمل نشده بود. کشوری که در دوران اصلاحات در مسیر بهبود از هر نظر قرار گرفته بود، با تندروی‌های بی‌مورد از آن مسیر باز مانده بود. به‌راستی چرا تندروها همیشه همه‌چیز را به سوی تنش می‌رانند؟ «گفت‌وگوی تمدن‌ها» که خاتمی آن را در مجمع عمومی سازمان ملل مطرح کرد، چه مشکلی داشت که با مخالفت تندِ افراطیون داخلی روبه‌رو شد؟! مسئله البته بر سر بالانشینی تندروها بود و کنار گذاشتن اصلاح‌طلبان از قدرت. به همین خاطر هم افراطیون، در همه عرصه‌ها چنان تندروی کردند که علاوه بر واکنش کنشگران در داخل، بسیاری از سران جهان را هم به واکنش واداشت؛ تا جایی که پرونده ایران به شورای امنیت سازمان ملل رفت و ایران تهدید به حمله نظامی شد. همه این وقایع نشان می‌دهند که هیچ‌گاه و هرگز «نسخه تندروها» در سیاست خوب کار نکرده و هر باره کشور را به آستانه جنگ هم کشانده است. آن‌چه هم در داخل و هم خارج، کشور را از بحران نجات می‌دهد، تلاش برای گفت‌وگو میان نیروهای داخل و گفت‌وگو در سطح بین‌المللی برای حل مشکلات جهانی است. تندروها را باید از عرصه تصمیم‌گیری دور نگه داشت. آن‌ها را باید تخته‌بند کرد و به چارچوب‌هایی مقید کرد. اگر حکومت در پی برون‌رفت از این وضعیت است، باید صدای صلح‌طلبی از این کشور شنیده شود؛ سخنی البته از سر عزت و نه ذلت. حکومت هنوز می‌تواند به مردم تکیه کند. مردم هم ترجیح می‌دهند با همین حکومت به نتیجه برسند. حالا سرنوشت هر دو به‌شدت به هم گره خورده است. مردم نیاز به توجه دارند؛ توجهی که آن‌ها را دلگرم کند و برای آن‌ها نقشی تعیین‌کننده قائل شود. «دولت-ملت» را می‌توان شکل داد، اگر گفت‌وگویی سازنده در داخل شکل بگیرد و نسیمی تازه در فضای سیاسی بوزد.

منبع : خبرگزاری خبرآنلاین

لینک کوتاه : https://akhbarjahan.news/?p=103584
 

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.